Tuesday 4 September 2012

انتقادی بر نوشته دوست گرانقدر جناب اقای گمنامیان




با درود و ادای ادب  
پیش از اغاز سخن لازم می دانم  چند نکته را در مورد نوشته جنابعالی توضیح بدهم
نخست انکه حقیقتا من  شرایط کنونی گرفتاری کشور را به هیچ روی مناسب بحث هایی نمی دانم  که با طرح آنها نه تنها کمکی به حل صورت مسئله نمی کند بلکه اساسا خواننده و بویژه افکار عمومی را از خود صورت مسئله دور  و شرایط را  برای بهره بردای ماشین تبلیغاتی  رژیم به منظور تفرقه افکنی میان بدنه اپوزیسون حقیقی کشور  محیا می کند
جدای از این رویه شخصی من تا به امروز با اندک نوشته های ناچیزی که داشتم بر این مبنا نبوده که گور کهنه تاریخ بویژه تاریخ معاصر را برای وزن کشی های حزبی و جناحی بشکافم و با طرح ایرادات کم و کاستی های آن که سد البته هیچ کس منکر آن نیست بخواهم حقانیت مرام فکری و ایدئولوژیک خودم را محق دانسته و در اثبات آن بکوشم  دلیل ساده آن هم این ست که شرایط و ظرف زمانی موجود کشور این اجازه را نداده و سد البته اگر روزی ما و شما جملگی به کشوری آزاد رسیدیم یقین نکنید نه بیش از شما کمتر از شما نقد بر این تاریخ نخواهیم داشت  و به قول مولانا یک  سینه سخن خواهیم داشت
از سوی دیگر همین جا باید بیفزایم نوشته ای که اکنون  به حضورخوانندگان فرستاده می شود هرگز از ظرف ذهنی یک طرفدار مطلق و به معنای کلاسیک نظام پادشاهی خدمت عزیزانم طرح نمی شود  هر چند ضرورتی به اینگونه توضیحات شخصی نیست اما جهت آگاهی ذهن شما و خواننده گرامی باید توضیح بدم که شخصا اگر چه بیشترین احترامم را به نظام پادشاهی فرهنگی ایران نثار می کنم و همه باورمندان خرد گرای این طیف را با دیده احترام می نگرم اما شخصا بیشترین انتقادات را به این نظام نه بر اساس رای و نظر شخصی بلکه بر اساس استنادات روشن تاریخی و علمی  آنهم نه با هدف تخریب بلکه با هدف بهسازی و زدودن سلیقه های فردی از آن  به این بنیان وارد کرده ام  که حاصل آن نوشته ای ست با عنوان شهریاری هوتانی جمهوری ایرانی که امید است به زودی در اختیار همگان قرار بگیرد همینجا باید افزود که طرح انتقادات به این سامانه به معنای پدافند از نظام جمهوری نیست بلکه بخش عمده از ان نوشتار نیز نقد اساسی به بنیان جمهوریت و کاستی های حل نشده آن در بازخورد با جامعه و ساختار فرهنگی اجتماعی ایران است
این توضیح کوتاه و شاید غیر ضروری را از آن جهت خدمتتان عنوان کردم که ذهنیت جنابعالی و خواننده محترم در ابتدای امر این شبهه را دامن نزند که این نوشته از سوی طرفداران سامانه پادشاهی و به منظور هماورد طلبی جناحی و حزبی خدمتتان ارسال می شود
باور شخصی من کمک به بهبود نمودار کیفیت در ترسیم یک نظام سیاسی کثرت گرا ست که لزوما راه آن تنها و تنها از اردوگاه بلوغ فرهنگی می گذرد نه وزن کشی های حزبی و سیاسی  با این باور برای شخص من هرگز و هرگز شکل نظام معنا و مفهوم نوستالژیک یا حتی اعتقادی نداشته و نخواهد داشت آنچه مهم است رسیدن به شرایطی از کیفیت سیاسی و فرهنگی ست که در آن بهبودی و بهروزی جامعه را شکل نظام تعیین نکند بلکه تولیدات ذهنی و اندیشه ای و خرد جمعی بنیان گذار سعادت سیاسی و اجتماعی یک کشور باشد
نظام ها به خودی خود با همه کیفیت شان خواه نا خواه مشمول زمان شده و می شوند اما آنچه به بقا و پایداری یک ثبات سیاسی منجر می شود محتویات کیفی یک نظام است  نه استحکام ظاهری ساختاری آن  که این نمودار کیفیت تنها به دست یک گروه یک شخص و یک جناح سیاسی بهبود پیدا نمی کند این سخن به معنای آن ست که سعادت فردای سیاسی ایران را نه نظام پادشاهی به تنهایی تضمین و تامین خواهد کرد نه نظام جمهوری بلکه  بده بستان سیاسی که از آوردگاه فضای گفتمان مسالمت آمیز و چند بعدی شکل می گیرد می تواند تنها نسخه تضمینی برای فراهم آوری رشد و بلوغ یک جامعه در حال تجربه دموکراسی چون ایران باشد این مقدمه طولانی را از آن جهت گفتم که بدانیم هر آنچه بحث و جدال سیاسی در این یکسد ساله بر سر شکل و نوع نظام شده بحثی کودکانه و انحرافی ست  بنابر این به قول افلاتون حکومت آرمانی هرگز وجود نخواهد داشت بلکه تنها از راه بهبود معیار های دموکراسی که می توان به نسبت مشخص و مقبولی از دموکراسی رسید از این رودرشت نمایی کاستی های یک نظام با هدف اثبات حقانیت نظام دیگر نه تنها مشکل گشا نیست بلکه  دور باطلی هست که در این یکسد ساله زده ایم و اگر جنابعالی و دیگر دوستان در هر دو طیف پادشاهی و جمهوری گمان بر آن دارند با پردازش چنین بحث هایی زمینه رشد و بلوغ دموکراسی فردای میهن فراهم می شود تا ای بسا  ما و دیگران نیز آستین بالا زده چنین کنیم
دوست گرانقدر
با کمال احترام به تلاش ها ی شما باید گفت نوشته پسین شما فاقد استاندارد لازم  موضوعی از جهت طرح صورت مسئله پرورش آن و نهایتا  نتیجه گیری  از ان است  این نوشته پیش از آنکه یک تحلیل یا حتی  مقاله باشد  یک نظر شخصی ست که در گام نخست کاملا قابل احترام است آن هم  از دیدگاه حق ابراز نظر شخصی اما در گام بعد به شکلی غیر منصفانه غیر علمی دست به مقایسه  دو موضوع می زند که اساسا در ذات خود قیاس مع الفارغ است
هر چند شما نوشته تان را عینا با این جمله آغاز می کنید که:
مقایسه جشن های دو هزار و پانسد ساله شاهنشاهی و اجلاس سران غیر متعهد در تهران
این تیتر در واقع ذهن خوانده را آماده و منتظر باقی می گذارد تا نویسنده نظرات تحلیل ها  و مبنای مقایسه ای و آماری خود را در اختیار خواننده اش باقی بگذارد اما به یکباره در چرخشی  کاملا متفاوت در سطر های میانی نوشته مدعی می شوید که ابدا قصدتان از این نوشته مقایسه این دو موضوع یعنی جشن های دو هزار و پانسد ساله و اجلاس سران عدم تعهد نیست هر چند در پاراگراف بالاتر قبلا دست به مقایسه تان زده اید و فرمودید که جشن های دو هزار و پانسد ساله هزینه کلانی بر اقتصاد ایران وارد کرد و در ادامه عنوان می کنید که اصولا برگزاری چنین جشن ها و کنفرانس هایی نشان می دهد سیاستمداران آن از بلوغ کافی برخوردار نیستند
همین جا باید بیفزایم که طرح دیدگاه در این بخش از نوشته  جنابعالی درباره جشن های دو هزار و پانسد ساله نه حتی نظر شخصی  بلکه کپی برداری روشن و واضح از نظر ویلیام شوکراس روزنامه نگار  انگلیسی در کتاب آخرین سفر شاه است  که البته این کپی برداری نه باز  به دست حتی جنابعالی بلکه به دست سازمان اسناد انقلاب اسلامی و از طرفی گروه های چپ قبلا انجام و جالب است بدانیم تمام استنادات موجود در باب بریز و بپاش های شاه یا به قولی هزینه کلان به بهای خرید احترام و عناوینی این چنینی در همه مجلات روزنامه ها سایت های  رژیم یا دوستانمان در طیف چپ تنها و تنها بر گرفته از همین نظر شوکراس و کتاب اوست این سخن بدان معنی ست که منتقذان حتی در طی چند دهه گذشته از زمان برگزاری جشن های دو هزار و پانسد ساله یک مورد هم نمونه آماری و تحقیقی که رهاورد تلاش شخصی گروهی  خودشان در این مورد بوده باشد انجام نداده و جملگی این تیتر ویلیام شوکراس را وحی منزله و تنها سند و مدرک و برچسبی کرده اند تا از این رهاورد بتوانند به خیل کاستی و کمی های رژیم سابق دامن زده و وجه ای رسمی تر بدان ببخشند هر چند باز هم باید تکرار کرد که هدف و بهانه شخصی من دفاع بی  چون و چرا و احساسی از عملکرد های رژیم سابق نیست و باز هم باید افزود رژیم سابق سد البته حتی اگر شما و دیگران هم عنوان نکنند ما خود با صدای بلند می گوییم که کاستی های فراوان داشت که این در ذات هر رژیم سیاسی طبیعی ست اما آنچه آن روزگار مهم بود نحوه برطرف کردن این کاست ها بود که با عملکرد دوستان انقلابی در جناح چپ و اسلامی و غیره نه تنها ابروی نظام یا به زبان بهتر کشور اصلا ح نشد بلکه همان چشم نیم  بندش را هم کور کردند تا امروز پس از سه دهه به جای تلاش برای جبران چنین اشتباه فاحشی هنوز مرثیه خوان و مرثیه گوی آه و فغان کنند که جشن های دو هزار و پانسد ساله کمر کشور را خرد کرد یا شاه چه کرد و مصدق چه بود بحث هایی که حقیقتا حوصله نسل جدید امروز ایران زا به شکلی منزجر کننده به سر برده با این همه با باور به کاستی های طبیعی نظام گذشته امروز اما سخن بر سر دید علمی واقع گرایانه و به دور از تعصب حزبی و جناحی و ایئولوژیک هست تا از رهاورد آن کاستی های دیروز را بار دیگر تجربه نکنیم  با این همه در امتداد بحث کنونی خودمان باید افزود
منبع کلی اعتراض و حمله به جشن های دو هزار و پانسد ساله  و پادشاه فقید ایران را به باور شخصی باید در سه حوزه بررسی کرد
1.       جناح چپ
2. جناح اسلامیست ها با هر طیف فکری اش
3   برخی روزنامه نگاران و نویسندگان غربی
اما مجموعه این سه منبع اعتراضی را همواره  دوستانمان در گروه های چپ و بویژه رژیم اسلامی توده مردم خوانده اند  واین چنین طی همه این سالها وانمود کرده اند که اساسا توده مردم نارضایتی شدیدی از برگزاری جشن های دو هزار و پانسد ساله داشته اند و ای بسا پا را فراتر نهاده و برخی تاریخ نگاران عنوان کرده اند یکی از عمده دلایل انقلاب مردم بر علیه رژیم پادشاهی برگزاری همین جشن های دو هزار و پانسد ساله بوده سستی این سخن از هر زاویه که به آن بنگریم پیداست و شگفت اور هست که برای چنین ادعای بزرگی هرگز هیچ گونه استناد آماری یا نظر سنجی عمومی انجام نداده اند  من تلاش می کنم در ادامه سستی این ادعا را بر اساس مدارک موجود نشان دهم
نخست مقایسه شما
جنابعالی مطرح کرده اید که قصدم مقایسه دو نظام نیست بلکه  قصدم این است که برای نشان دادن فرهنگ و جلال یک کشور نیازی نیست سدها میلیون از جیب مردم هزینه شود
باید گفت  جای پرسش دارد که چگونه و بر اساس چه استدلالی می تواند کنفرانس جنبش عدم تعهد شباهت به جشن های دو هزار و پانسد ساله داشته باشد؟
 چرا که بنیان و اساس راهبردی و اهداف تعریف شده در این دو موضوع کاملا با هم متضاد هستند ،جشن های دو هزار و پانسد ساله اساسا بنیانی فرهنگی و تاریخی دارد هرچند که در گام بعد ابعاد سیاسی نیز در آن متصور است از سوی دیگر این جشن خواستگاه ملی دارد هر چند تاثیرات بین المللی خود به دلایل گوناگون بر جای می گذارد اساس و بنیان و هدف مسستر در جشن های دو هزار پانسد ساله به باور من یک تیز هوشی بسیار زیرکانه و به جاست در شرایط سیاسی آن روزگار و تحولات منطقه ای و بویژه شرایط یک کشور در حال گذار از جامعه سنتی برای تجربه نخستین گام های مدرنیزم   و ایفای نقشی فرا ملی با ایجاد خودباوری ملی و انگیزش اعتماد جهانی ، برای این ادعا این چنین می تواند استناد آورد که  جانمایه جشن های دو هزار و پانسد ساله و هسته محوری اهداف این جشن  چیست؟ چه تفکری ست و اساسا جشن های دو هزار و پانسد ساله فلسفه وجودیش را به چه اندیشه و تفکر آزاد منشی گره می زند  جان و ریشه تفکر جشن  های دو هزار و پانسد ساله  در بعد بین المللی آن  دقیقا و مستقیما برجسته نمایی اصل آزادی و آزاد اندیشی و حرمت حقوق بشری ست که نخستین تجربه های تاریخی اش در کشور ایران پا می گیرد  که در سطر های پسین به این موضوع می پردازیم
به راستی کجای اجلاس جنبش عدم تعهد و بالاتر از آن عملکرد جمهوری اسلامی در جهت توسعه و ترویج فرهنگ ایرانی بوده؟ که جنابعالی می فرمایید با هزینه سد ها میلیون تومانی از جیب ملت نمی توان احترام جهانی خرید؟ اجلاس سران جنبش عدم تعهد که جای خود شما و دیگران دوستان هم اندیش از این دست  اگر تنها و تنها یک نمونه مستند را بفرمائد  که در این سه دهه جمهوری اسلامی گامی در جهت ترویج فرهنگ ایرانی انجام داده باشد آنگاه شاید بتوان این اجلاس را با جشن  های  دو هزار و پانسد ساله قیاس کرد؟ یا آنکه منصفانه تر آن است که بگوییم میلیارد ها دلار پول نفت در طی این سی سال از جیب ایرانی صرف بی آبرو شدن ریشه هویت و نام و اصالت ایران و ایرانی شد؟
شاید بگویید اگر هم آن جشن ها در جهت اعتلای نام ایران بود هزینه ای گزاف بود
دوست گرانقدرم  من در باب شکل و نحوه آن هزینه ها نظر شخصی نمیتوانم ارائه بدهم  شاید به راستی تا حدودی حق با شما باشد و ای بسا لازم بود اندکی از آن هزینه ها کاسته می شد  اما از بعد فلسفه انجام آن باید گفت هنگامی که میهن به خطر می افتد سرباز چکمه اش را به پا می کند و سر می بازد برای چه؟ برای اعتلای نام میهن ؟ برای که؟ برای همین مردم؟ آن سرباز کیست؟ بچه های همین مردم. آن نهایت که در چنته دارد چیست که فدای تار ابروی میهن می کند؟! جانش را بالاتر از جان و عزیز تر از جانش چیست ؟ نام میهن .وقتی ملتی  جان خود را فدای اعتلای نام میهن می کند قطعا چنانچه لازم بداند هزینه مادی نیز از برای آن خواهد داد
 اما بی انصافیست  که عملکرد سی ساله  جمهوری اسلامی که  آنچه بود و نبوده به سر این ملت و تاریخ این کشور آورد جنگ و ویرانی فلاکت اقتصادی اعتیاد و فحشا آوارگی و بی خانمانی میلیونها نفرو این آخرین تلاش مذبوهانه اش برای رهایی از بی آبرویی جهانی با یک حرکت فرهنگی ملی  که با هر کم و کاست و ایرادی که داشت تلاشی در جهت اعتلای نام ایران است مقایسه می شود؟ میتوان در باب کاستی ها و ایرادات آن جشن سد ها نقد نوشت و ای بسا در بسیاری نکات ما همگان با هم همداستان باشیم اما قیاس آن هم بدین شکل کمی تامل بر انگیز است
 چرا که باید در ظرف زمانی  دید  بهره ایران و ایرانی از این چه هست و بهره ایرانی از آن چه بود؟
قطعا می فرمایید هیچ بهره ای آن جشن ها که نداشت  هزینه گزافی بر دوش ملت بود  از اینرو در زیر یک به یک به  مواردی در این مورد می پردازیم تا آن مقایسه ای که شما نا تمام گذاشتیید و بدون ارایه اسناد و آمار  اقنا کننده مدعی بی خردی حاکمانش شدید را تمام کرده باشیم
دوم .
متن سخنرانی پادشاه فقید ایران
همه خوانندگان کم و بیش با این سخنرانی تاریخی آگاهی دارند همین جا لازم است نظر شخصی خودم را درباره نگارش و انشا این متن بیان کنم
من حقیقتا نمی دانم این متن را چه کسی تهیه کرده به گمان شادروان شجاع الدین شفا ولی هر آنکس که در تهیه این متن دستی داشته بی شک یکی از ماندگارترین متن های سخنرانی رهبران ایران را تا به امروز نگارش داده این متن چنان روان و تاثیر گذار است که گویی بسان شعری پر ترنم است که هر بار شخصا آنرا می خوانم حس عجیبی درونم را می گیرد  شکوه ایران زمین و رنج ها و فخر هایش را با غروری متین به نگارش در آورده آنچنان که هر ایرانی آگاه به تاریخ میهن بی شک اشک در چشمانش حلقه می زند
هرچند برای خواننده تکراری ولی گزیده ای از  این متن را در اینجا برای کالبد شکافی آن و روش زیرکانه ای که برگزار کنندگان جشن ها دنبال می کردند را خدمتتان ارایه می کنم تا مشخص گردد به راستی جانمایه و فلسفه وجودی این جشنها چیست؟ آیا خود ستایی محمد رضا شاه؟ یا چیز دیگری که هنوز هم پس از 4 دهه خیلی از روشن اندیشان یا آنرا نمی خواهند ببینند یا حقیقتا از  جهت تعلق خاطر های مسلکی و مرامی با آن به مخالفت پرداخته اند
نخست باید گفت این بیانیه مهم تاریخی در پاسارگاد خوانده می شود. چرا پاسارگاد؟ پاسارگاد معنا  مفهموم چه چیزی در ذهن ایرانیان و جهانیان است .بسیار نقاط دیدنی و تاریخی دیگر ایران داشته و دارد که قدمتی کمتر از پاسارگاد ندارد کشوری که یک میلیون و دویست هزار اثر تاریخی در دل خود دارد چرا باید پاسارگاد مکانی برای بیان جهانی این بیانیه باشد؟
بند نخستین بیانیه تاریخی با خطاب قرار دان کورش بزرگ آغاز می شود
سپس با ادای احترام جمعی از سوی ملت ایران و شخص پادشاه به کورش بزرگ از واژه هایی استفاده می کند که جای تامل دارد
از جمله"
همه ما در این هنگام که ایران نو با افتخارات کهن پیمانی تازه می بندد"
به کار بردن واژه ایران نو یعنی عزم و ارده ملی برای ساختن دوباره ایران  نشان از اهداف بلند مدت شاه ایران برای ساختن ایران پس از سده ها ویرانی و بی ثباتی و دوری از جنین فرهنگی خود است که که یکی از ملزوماتش جلب توجه مراکز قدرت جهانی به منظور نشان دادن  در مسیر تمدن و بهروزی بودن جامعه ایران همگام با جامعه جهانی ست نه کشور در اندیشه ساخت سلاح هسته ای برای بر چیدن نام نشان کشور دیگر یا شاخ و شانه کشیدن برای مردمان جهان
در بند های پسین  با یاد آوری تلاش نیاکانمان بویژه کورش بزرگ در راه اعتلای نام ایران وی  عهدی ملی را بر زبان جاری می کند که همواره پاسدار میراث کهن کورش و نیاکان باشیم و بلند و رسا اعلام می کند که عهد می بندیم ودیعه مقدسی که نیاکان ما به ما سپردند حفظ و با اراده ای پولادین به ایندگان بسپارند
اما جان و جنین زیرکانه این بیانه در این بند است که همه هدف و فلسفه وجودی جشن های دوهزار و پانسد ساله از آن نشات می گیرد
این بند می گوید"
سوگند یاد می کنیم که سنت بشر دوستی و نیک اندیشی را که تو اساس شاهنشاهی ایران قرار دادی همواره پاس خواهیم داشت و
همچنان برای مردم جهان پیام آور دوستی و حقیقت خواهیم بود
ای بند در واقع اشاره و یاد آوری یک  ویژگی  مهم کهن فرهنگ ایرانیست این بیانیه با زبانی دیگر عنوان میکند 
1.       ایرانیان نخستین منادیان صلح و بشری دوستی بوده اند نمونه مستندش همین جاییست که ایستاده ایم و همین مردی ست که در برابر ش سوگند می خوریم و عهد می بندیم
2.       شاه ایران در مقابل دیدگان جهانی عهد می بندد و تضمین می کند که تلاش برای ساختن ایران نوتلاشی برای قدرت نمایی و پیامد آن تهدید دیگر کشورها و جهانیان نیست از اینرو جای نگرانی ندارد اگر ایران هم با چنین پیشینه ای شانه به شانه قدرتمندان جهانی بایستدچرا که عینا تاکید می کند  به رسم ابر مرد کشورمان کورش بزرگ ما نیز همچنان برای مردم جهان خواستار صلح دوستی ثبات و امنیت هستیم  قدرت کشور ما قدرتی ویرانگر نخواهد بود بلکه قدرتی ابادگر خواهد بود در بندهای پس از آن همچنان تکرار و تاکید می کند که ایران نو امروز در جهان پر آشوب کنونی همچون گذشته دورش پیام آور ازادی بشر دوستی و والا ترین ارمان های انسانی ست
پی در پی شخص نخست کشور از جانب ملتش به جهانیان تضمینی عینی و علنی می دهد که ما پاسدار صلحیم ما نام آور آزادی هستیم به رسم بزرگانمان  ما دستاورد های حقوق بشری را ارج نهاده و در پی ترویج آن هستیم در واقع یک تضمین عینی و غیر قابل انکار به همه جهانیان به منظور اثبات صلح دوستی و دوری از جنگ و ویرانی و تلاش برای امنیت جهانی و آرمان های والای بشر دوستانه و رفع نگرانی اذهان جهانی از سر برآوردن ایرانی نو وقدرتمند  در این باره
در اسناد سفارت آمریکا  می‌خوانیم: «شاه از طریق برگزاری این مراسم به جهانیان اعلام کرد  که ایران به خانواده ملل مدرن جهان پیوسته است. همچنین او صراحتا اعلام کرد ایران در این بخش از جهان، نقش ایجاد کننده ثبات را ایفا خواهد کرد.

گذشته از این پیمان جهانی که نگاه جهانیان را نسبت به روند توسعه ایران جلب و ضمانتی ضمنی را در پی دارد .
در دل خود نمایشی از ارج و توانمدی فرهنگی ایرانی که هزاران سال پیش  از دستاوردهای نوین جهانی در اندیشه صلح و بشر دوستی بوده و این همه ارج و شکوه ایران و ایرانی را در دیدگاه جهانی فزونی می بخشد آنان که ایران را تا پیش ازاین با شاهان بی درایت  و وطن فروش قاجاری می شناختند که از سودای هوی و هوس دنیایی خراج به بیگانه داده تا چند ماهی را در فرنگستان رحل اقامت گزینند اکنون تصویری از ایران می بینند که سراسر شکوه اندیشه و فلسفه انسانی ست پس ایران روی دیگر نیز دارد
من برای اختصار و توجه به حوصله خواننده بیش از این به این موضوع نمی پردازم
اما اجلاس پسین رژیم : سراسر پافشاری بر مواضع دیرین خود و  افکار ارتجاعی تاکید بر ترویج اندیشه بنیاد گرایی و جلوه حق به جانب دادن خود ،حمایت از رژیم های ضد مردمی چون اسد ،و آنجا که محمد مرسی به یار قار دیرینه شان روی خوش نشان نمی دهد با ذلالت و زبونی خاص همیشگی از ترجمه سخنان او طفره می رود
در آن جشن نه یک ملت اما دست کم بخش بزرگی از یک ملت با آن همذات پنداری می کند. در این اجلاس نه تنها مردم مشارکتی ندارند بلکه آنها را به هر ترفند از آن دور و اطراف دور می کنند و شهر به حالتی نظامی در می آید
در انجشن  سراسر نام بلند ایران و ایرانی ست و سوگند در جهت حفظ این میراث و در این اجلاس نه تنها نامی از ایران و ایرانی نیست بلکه همه این هزینه های گزاف صرف توسعه و تروج اندیشه های ولایت فقیهی و یاران و اعوانانصار  چون خودش در گوشه و جهان است آنچه از این سفره بی بهره است ایرانی و نام ایران
دوم: نحوه تامین هزینه ها در جشن های دو هزار و پانسد ساله:
بنابر آمار منتشر شده که حتی همین آمار نیز از سوی بسیاری از سایت های رژیم منتشر شده هزینه برگزاری جشن ها از سه منبع  که بخش عمده آن  بخش خصوصی وکمک دولت  و محل ذخیره دفتر برگزاری جشن های دو هزارو پانسد ساله است تامین شده بود
کاش تنها یک نمونه از مشارکت نه مالی حتی معنوی مردم در اجلاس تهران نیز نمونه آورده می شد تا آنگاه مقایسه این دو رویداد قابل قیاس تر می گردید اما نکته در خور توجه همین جشن های بی خاصیت  نحوه مصرف و به کارگیری آن است علاوه بر هزینه های اختصاصی خود جشن بخش عمده این منابع مالی و کمک های بخش خصوصی و دولتی صرف توسعه و آبادی شهرهای گوناگون شد البته با توجه به توان و امکانات زمان خود از جمله  بنای شهیاد یا میدان ازادی امروز،بخشی صرف ساخت فرودگاه شیراز، قسمت عمده ای صرف راه سازی،تکمیل و توسعه زیر ساخت مخابرات اسد آباد همدان،ساخت هتل هما و هتل شیراز و نکته جالب آنکه بنابر آمار منتشره در پایان مبلغ دوازده میلیون تومان مابقی باقی مانده این سرمایه در صندوق  دفتر برگزاری جشن می ماند که بعدا صرف بازسازی مسجد ایت الله بروجردی در قم می شود یعنی صرف پاتوق همان ملایی می شود که چهل سال بعد چماق بردارد و برسر  محمد رضا شاه بکوبد که دزد و غارتگر بوده در واقع از این جشن ها هم ملا و مفتی  بهره بردند و تنها و تنها فحش و لعن و نفرینش نصیب شاه ایران شد
شخصا خوشحال می شوم بیشتر بدانم که اجلاس تهران هزینه اش چگونه تامین شد و چه زیر ساخت هایی در کشور از ره آورد تامین این هزینه ایجاد شد و در نهایت دستاورد پایانی آن برای عامه مردم ایران فرهنگ ایران و ارج و شکوهی که جنابعالی از آن نام بردید چه بوده که میتواند مبنای مقایسه قرار بگیرد ؟ جای شگفتی دارد که جنابعالی چنین اجلاسی را با ارج و شکوه فرهنگ ایران مرتبط می کند و با یک گریز چهل ساله آنرا با جشن های فرهنگی و ملی ایرانیان پیوند می زنید
دوست گرانقدر شما بهتر بود مقایسه ای از جنگ هشت ساله و ویرانی های آن با همان عملکرد های  اشتباه  محمدرضا شاه می کردید به گمان با این مقایسه میزان خسارت به ایران و ایرانی بیشتر نمود پیدا می کرد
فرار مغزها این بی توجه ترین رویداد خطرناک که بنا برگفته همین مسولین جمهوری اسلامی خسارتی بالغ بر 20 میلیارد دلار بر گرده ایران می گذارد را رها کرده و به قیاس  یک اجلاس چند سد میلیون دلاری  با یک واقعه خوب یا بد چهل سال پیش پرداخته اید . سه هزار میلیارد اختلاس فاحش را چرا با یکی از به قول منتقدان ولخرجی های بر گذار کنندگان جشنها مقایسه نمی کنید برای ارجاع جنابعالی توصیه می کنم کتاب کاخ تنهایی اثر شهبانو ثریا  بختیاری را که به همت همین رژیم منتشر شده مطالعه بفرمایید و روزگار شاه  ایران را در ایتالیا که حتی ناتوان از اجاره یک سوئیت برای خود و شهبانوی کشور است ببینید  همان پادشاهای که گفته می شود میلاردها دلار سرمایه ایران را در بانکهای سوئیس به نام خود سپرده بود و با غارت بیت المال جشن های دوهزار ساله را برای منفعت  شخصی برگزار کرد
غارت کنونی میراث فرهنگی ایران که باز بنابر آمار خود رژیم رقمی بالغ بر 24 میلیارد دلار در سال است را با وضعیت میراث فرهنگی ایران در رژیم سابق بسنجید و همینطور آمار توریسم و بازدید از ایران را با روزگار همان شاه  خود پسند ولخرج  بسنجید کشوری که امروز درآمدی نزدیک به سی میلیارد دلار می بایست از سهم توریسم جهانی داشته باشد میزان در آمد توریسم اش به سختی به پنجاه میلیون دلار می رسد در صورتیکه در همسایگی ما کشورهای تازه رونق یافته ای چون ترکیه و دبی سهم توریسم کشورشان رقمی بالغ بر بیست میلیارد دلار است حال ظرفیت های توریسم ایران را با این کشورها مقایسه کنید تا ببینید ما کجای این جغرافیا ایستاده ایم؟ امروز چند توریسم اروپایی را در ایران می توانید ببینید و چرا تا کنون نیاندیشیده اید که چرا همه توریسم هایی اروپایی که به ایران می آیند افراد مسن هستند؟ چرا هیچ جوانی از نسل نو اروپا و جهان در میان آنها نیست واضح و روشن است این توریسم های مسن که اغلب سابقه بازدیدشان از ایران چندین و چند بار است شاید  گروهی  از همان بینندگان ده میلیونی هستند که تماشاگر شکوه تاریخ و فرهنگ ایران زمین بودند و ای بسا  پرورش یافته دسترنج همان نسلی ست که تلاش کرد با جشن های دو هزار و پانسد ساله نگاه جهانی را به ایران معطوف کند.با این دید و این زاویه نگرش هاست که میتوان به قیاس نزدیک شد اگر زمینه مشترکی برای این قیاس بتوان یافت
دوست عزیزم اگر بخواهیم برای شما نمونه بیاورم هم سخن به تکرار است و هم مثنوی هفتاد من اما دوست گرانقدر قیاس کردن آداب و ترتیبی دارد راه و روشی دارد دست کم استاندارد و فوت و فنی دارد که باید آنرا رعایت کرد و گرنه هر  انسانی می تواند در دنیای مجازی بی تعهد و بی پذیرش مسئولیت سخن پراکند بی آنکه بار علمی و آماری به گفته اش افزوده باشد
مورد سوم: استادیوم ازادی از دیروز تا امروز
فرموده اید بهتر بود این هزینه های گزاف و بیهوده صرف ساخت مدرسه و مانند اینها می شد .سخن شما ظاهری  منطقی و معقول دارد سد البته که در ساخت و ساز مدرسه و توسعه بهداشت همواره باید کوشید اما مگر همه برنامه ها و راهبرد های یک دولت باید همواره صرف مدرسه سازی شود؟یک کشور با گستردگی ایران با فرهنگ چند وجهی اش با تاریخ کهنش با اقتصاد خاص خودش با هزار گرفتاری و پتانسیل منحصر به فرد خودش  آیا تنها و تنها یک بسته پیسنهادی نیاز دارد؟یا آنکه  مجموعه یا به قولی پکیجی از برنامه ها راهبرها و خط مشی باید طراحی و تدوین شود تا توسعه گام به گام و همه جانبه باشد فکرش را بکنید یک کشور در حال توسعه هیچ بازتولید فرهنگی یا هنری نداشته باشد به صرف این باور که کشور نیاز به مدرسه و بهداشت دارد
از اینرو توسعه همه جانبه در دنیای اقتصاد سیاسی مفهوم خاص خودش را دارد و طراحی خاص خودش را می طلبد اینکه هر حرکت فرهنگی یا غیر فرهنگی دولت را به صرف اینکه کشور فلان مورد را نیاز دارد نادیده انگاشته شود و یکسره به یک موضوع بپردازیم این دقیقا خلاف مفهوم توسعه همه جانبه است امروزه دولتها با همه نیاز ها و کاستی هاشان در یک بخش اما از بخش دیگر غافل نمی مانند و در بودجه سالانه کشور ردیف بودجه ای مشخصی برای هر فعالیت دولتی در نظر گرفته می شود از اینرو عنوان اینکه به جای جشن های دوهزار و پانسد ساله بهتر بود مدرسه می ساختیم سخنی علمی در دنیای سیاست نیست جدای از آنکه توضیح خواهم داد چگونه همین هزینه ها سهمی اگر بیشتر از بازتولید  فرهنگی یک مدرسه نداشتند  کمتر هم نبودند  به همین دلیل نمونه استادیوم ازادی را که از از محل بودجه همان جشن ها که شما هزینه کلان بر دوش مردم می دانید نمونه می آورم
بی شک استادیوم آزادی از دیروز تا امروز دست کم یاد آور خاطرات سه نسل از جامعه ایران است این استادیوم هنوز هم پس از چند دهه شگفتی و تحسین کارشناسان بین المللی جهان را در بازدید از آن بر می انگیزد بارها در خبرهای همین رژیم خوانده ایم که سازمان تربیت بدنی تقاضای میزبانی فلان رقابت بین المللی را کرده و هنگامیکه کارشنسان بین المللی برای بازدید به تهران آمده اند گفته اند ما هرگز فکر نمی کردیم چنین مجموعه یک جا  متنوع و با چنین ویژگی هایی داشته باشید
همین استادیوم فوتبالش به تنهایی برای ما ایرانیان دست کم سه دهه است که یاد آور اشک و لبخندهای بسیاری بوده ،یکسد هزار ایرانی از هر گروه و نژاد و طبقه از روستا ها و شهرهای دور دست پا به مکانی گذاشتند و در چشم دیگر هموطنانشان و جهانیان شکوه و غروری از نام ایران را تنها در 90 دقیقه آفریدند که از بعد روانشاسی اجتماعی یکی از تاثیر گذار ترین عوامل اجتماعی در توسعه و ترویج روح شادابی و طروات جمعی و اجتماعی و انگیزش اجتماعی و ملی ست وجود همین استادیوم و هلهله های خاص خودش چه تعداد جوان و نوجوان را به جای کز کردن در زیر درختان فلان پارک یا به استادیوم کشاند یا میخ کوب صفحه تلویزیون کرد تا امر ورزش دستکم در همین حدش در رشد و توسعه اجتماعی ایران نقشی ایفا کرده باشد در همین استادیوم و بواسطه وجود آن چه افتخارات مهمی چه پیش از انقلاب و چه پس از آن برای ایران به ارمغان آورده شد این در حالیست که اگر چنین مجموعه ای وجود نداشت به راستی یک میزبانی ابرو مند از یک تیم خارجی کجا باید انجام می شد؟ همین امروز تیم های بزرگی چون پرسپولیس و تاج و سپاهان قهرمان چهار دوره لیگ ایران در چه شرایطی برگزار و آیا  دولت  تواسته یک مجموعه نه در حد نامشان دست کم برای جلوگیری از آوارگی هر هفتگی شان به این شهر  آن شهر فراهم آورد؟
شخصا هیچ رویدادی برایم خاطره انگیز تر از این نبود که در یک رقابت ملی میان یکسد هزار ایرانی مشتاقی باشم که برای یک نام گرد هم آمده بودند و خدا می داند هنوز هم هیچ ترانه ای برایم جان افزا تر از این نیست که میان جمعی یکسد هزار نفری باشم که یکصدا فریاد می زند ایران
آیا بعد اجتماعی روانی ورزشی و فرهنگی همین مجموعه آزادی از آن مدرسه ای که مد نظر جنابعالی هست و احتمالا باید در گوشه ای از ایران ساخته می شد کمتر بوده؟ قضاوت با خود شما
چهارم : میدان شهیاد
پرسش دیگر از شما دوست گرامی  و دیگر منتقذان با همه احترام  تنها در همین حد است  که امروز پس از دویست و اندی سال از عمر تهران جهانیان تهران را با چه نمادی می شناسند این همان هزینه های گزافی هست که کشورهایی چون مالزی امروز در ساخت برج های دو قلو پتروناس و دبی این امیر نشین کوچک در ساخت برج العرب و به تازگی در ساخت بزرگترین برج جهان اجام داده اند چهل سال پیش از این تلاش مجموعه جشن های دوهزار و پانسد ساله به راستی چیزی کمتر از این نبوده  و باید دید به راستی چه لزومی دارد امروز کشور قطر در لندن برج شیشه ای بسازد که گران ترین برج جهان است آن هم در یک کشور بیگانه؟ آیا جدای از منافع اقتصادی تبلیغ و ترویج فرهنگی برای خودش مد نظر قرار نداده است؟
بعد فرهنگی میدان شهیاد به راستی در این چهل سال کارکرد و ارزشش در بازتاب چهره ایی ایرانی از تهران با ارایه  یک معماری ناب ایرانی  آیا کمتر از ساخت  یک مدرسه در فلان روستا بوده است؟ شوربختانه سخن به درازا کشیده و گرنه می شد در این باره بیشتر سخن گفت و ابعاد اجتماعی و فرهنگی انرا شکافت
پنجم: تعداد تمبرها و نوع تمبرهای جشن های دوهزاروپانسد ساله
با نگاهی به تمبرهای یاد بود جشن های دو هزار و پانسد ساله هر فرد دارای سواد عمومی و اطلاعات نسبی به خوبی می تواند درک کند این تمبرها برجسته نمایی چه مفهوم و مروج چه اندیشه ای هستند ؟ شما می توانید با یک نگرش ساده تعداد تمبرهای یادبود این رویداد را بررسی و سپس بر اساس آن مقایسه نمایید این تمبرها بیشتر تبیلغ و هزینه برای جلب احترام محمد رضا شاه می باشد یا روایت تصویری تاریخ و فرهنگ ایران؟ گذشته از این مهمترین تمبر و مشهورترین تمبر یاد بود  تصویر چه چیزی است ؟ شکیل ترین معروفترین و مهمترین تمبر یادبود این رویداد تصویری از گل نوشته کورش بزرگ  است که به نام منشور حقوق بشر کورش شناخته می شود. بنابر این باز در بعد تبلیغی و تصویری می بینیم انچه ترویج و تبلیغ می شود شخص نیست  بلکه سابقه درخشان اندیشه ازادیخواهی و برابری طلبی و فلسفه ارجمند حقوق بشر در نزد ایرانیان است ،طراحی این تمبر بعنوان نشان یادبود جشن ها در واقع در امتداد همان فلسفه ایست که تلاش می کند تصویری مستند از سابقه صلح دوستی ایرانیان به نمایش بگذارد و با اشاره دادن اذهان جهانی به این پیشینه تاریخی تاکیدی چند باره داشته باشد بر برنامه و راهبر های صلح آمیز نظام شاهنشاهی ایران در روزگار خود
بخش عمده دیگر تمبر ها به اماکن تاریخی ایران از جمله شیراز اصفهان آثار تاریخی کشف شده سنگ تراشه ها کتیبه های تخت جمشید و جالب آنکه حتی تمبری در یادبود ورزش فوتبال ایران در نظر گرفته شده است
جدای از آن نباید روایت سلسله وار تاریخ ایران را در آن رژه با شکوه از یاد برد که نمی دانم چطور این همه اسناد و دلایل را می توان بر خودستایی شخصی و فردی نسبت داد
از این گذشته در بسیاری از مطالب منتشره از سوی رژیم اسلامی و گاه دوستان در طیف چپ عنوان شده که محمدرضا شاه با برگزاری جشن های دو هزار و پانسد ساله تنها زرق و برق ظاهری ایران و همان شهر تهران را به نمایش گذاشته در حالیکه دیگر نقاط ایران ویرانه ای بیش نبود، هرچند باید گفت اری دیگر نقاط ایران ویرانه ای بیش نبود ولی محمد رضا شاه هرگز واهمه ای از نمایش آن نداشت بلکه نگاه او و حکومت او نگاهی همه جانبه به ایران بود برای اثبات این سخن من شما دوست عزیز و منتقدانی چون جنابعالی را ارجاع می دهم به فیلم ماندگار و با شکوه باد صبا که شخصا به واسطه فعالیت سابقم در حوزه سینما آنرا یک اثر ماندگار و جاودانه می دانم و همواره تعلق خاطر ویژه ای نسبت به آن دارم این فیلم را گویا منتقدان گرامی یا هرگز تماشا نفرموده یاگر به تماشا نشسته اند از یاد برده اند فیلم ساخته آلبرت لاموریس کارگردان شهیر و فقید فرانسوی است که اتفاقا در حول حوش زمانی برگزاری جشن های دو هزار و پانسد ساله ساخته شده فیلم مستندی ست درباره ایران که تماما از نمای بالا و با هلی کوپتر گرفته شده که از این منظر هم قابل توجه ست دوربین به سراسر ایران سفر کرده روستا ها دشت ها بیابانها جنگلهای شمال ،خانه های کاه گلی و جاده های خاکی کپر نشینان و عشایر و حتی حیات وحش ایران  و در نهایت دوربین به مراکز صنعتی و شهر تهران می رسد ،این فیلم واقعیت وجودی ایران را به خوبی نشان می دهد ،من همه خوانندگان و متقدان را به تماشای این فیلم ارجاع داده تا نخست همت همان دستگاهی که شما حاکمانش را بی خرد دانسته اید در ساخت و پرداخت و تبلیغ نام ایران ببینید و خود قضاوت کنید که آیا دستگاه حاکمه از نشان دادن ضعف ها کاستی ها روستا های ساده و کاه گلی اش هراس داشته یا اصولا این فیلم با چه هدف و دیدگاهی ساخته شد؟ و ایا هنوزی مستندی به زیبایی وزبان ترنم گونه این مستند تا کنون توانسته آداب و فرهنگ و جغرافیای ایران را به جهانیان معرفی کند، در این ارتباط اگر اشتباه نکنم گویا فیلم در بخش اسکار هم نامزد بهترین مستند آکادمی اسکار گشته بود.
ششم: گزارش ویلیام شوکراس روزنامه نگار انگلیسی با کتاب آخرین سفر شاه که جملاتش گویا منبع الهام بخش منتقدان است
در  واقع باید گفت منبع الهام بخش اینگونه جملات انقلابی و توده نواز را باید در آثار چند نویسنده غربی از جمله ویلیام شوکراس جیمز اونیل باری روبین و ماروین زونیس دانست که به طور محسوسی عینا با همان لغات و همان ادبیات نقل محفل انقلابیون دهه پنجاه شده و امروزه بویژه مرکز اسناد انقلاب اسلامی اشاعه دهنده آن است
اما شگفت اور است که اگر دیروز  مال و منال ایرانیان غارت شد  و آن همه بوق و کرنا از سوی غربیان به صدا در آمد چرا امروز که رژیم جان و مال مردم را غارت کرده سکوت کرده اند؟
با بررسی سایت ها روزنا مه ها ی رژیم و منتقدان به خوبی به خواننده آگاه نشان داده می شود که همه این سایت ها و رسانه ها هنری نداشته اند جز کپی برداری عینی و علنی از سخنان ویلیام شوکراسو پخش گسترده آن در قالب های گوناگون

هفتم سخنان خمینی ،خلخالی و ادبیات آنها در این زمینه
خمینی دورادور و بدون کمترین شناخت و سواد تاریخی و با بی بهرگی مطلق از فرهنگ ایران این چنین فریاد اعتراض سر میدهد
جنایات پادشاهان، تمام تاریخ ما را سیاه کرده است. مگر پادشاهان نبودند که به قتل عام خلایق فرمان می‌دادند و بدون کمترین وسواس دستور سربریدن صادر می‌کردند. به نظر پیغمبر اسلام کلمه شاهنشاه نفرت انگیزترین کلمه نزد خداوند است… آیا نباید علیه این جشنهای ننگین که در خلال آنها حاصل کار و عرق افراد برای مصارف پرخرج به هدر می‌رود اعتراض کرد؟
این در حالیست که  منادیان هم اینان امامان خود را با لقب شاه خطاب میکنند شاه چراغ شاه خراسان .شاه عبدل العظیم
خلخالی نیز در این ارتباط هر آنچه که ادبیات سخیف است ازین کلام خود کرده است
کوروش پسر جوانی بود از اهل "مر" که از شدت احتیاج مجبور گردید راهِ زنی پیش گیرد و لواط بدهد.
نژاد یهود، امروز به تبهکاری و دشمن بشریت معرفی شده‌اند... تنها معرف کوروش به نیکی و نیکنامی نیز همین یهودند... فریاد که همین یهود، همین دلال‌های سیاست بین‌المللی، برای ملل دیگر تاریخ، پادشاه نامدار معرفی می‌کنند و مردم را وادار می‌کنند که جشن بگیرند، پول بدهند و شادی کنند و برای دایر کردن این جشن‌ها، کار‌شناس می‌فرستند و میلیون‌ها تومان پول را به این وسیله به غارت می‌برند
. کوروش نیز مانند همه پادشاهان و زورمندان تاریخ که از موهبت‌های خدادادی فقط زور و شمشیر دارند و منطقی وحشیانه که به حکم زور باید دیگران را مقهور تسلیم امر و خواسته خود نمود، از تیره وحشی در ۲۵۰۰ سال پیش برخاست و در دستگاه بهمن پادشاه ایران به خدمت مشغول شد چون سودای جهانگیری در سر داشت با سپاه وحشی خود به جنگ با همسایگان پرداخت
. گاهی مردم را به تریاک و زمانی دیگر مردم را به می‌گساری و موسیقی و هنر و وقت دیگر آنها را به ورزش و میدان المپیک و بار دیگر آنها را به هیپی‌گری و درویشی و عرفان موهومی و سپس به لباس و مدپرستی مثل مینی‌ژوپ و ماکسی و میدی و غیره و بالاخره به وسیله سینما و تئا‌تر و تریا و کاباره و به وسیله مجلات و روزنامه‌های مزدور و عکس‌ها و فیلم‌های سـکسی و به وسیله رمان و تاریخ موهومی و روز تولد موش و سگ و گربه و یا کوروش کبیر مشغول کرده و می‌خواهند که ملت هیچگاه رشد فکری نداشته باشند
. باری این ادبیات کسانیست که منادی زیبا پرستی و دین رحمت و عطوفت هستند و مدافع همان مردمی که چنین به تاریخ و هویتش گستاخی روا میدارند
و این در حالیست که اگر کسی کوچکترین شکی به افکار آنها بکند زبان پاسخ آنها سرب است و گلوله

 در ارتباط با همین گفتار روزنامه ها آرتس جالب است در مقابل اداعای این منتقدان و نسبت دادن رژیم گذشته در تبعیت از لابی صهیونیستیکه   در جریان برگزاری جشن های دو هزار و پانسد ساله  اعتراض خود را از عدم دعوت پادشاه ایران از اسرائیلیان اینگونه عنوان می کند؛ میشل سالومون سال 1350 روزنامه ها ارتص:
این تمایل به بزرگی بر اثر تحقیر هایی است که در جوانی شاه به وی وارد امده است  و در او قوت گرفته است.
باری این نظر همان رسانه های اسرائیلی ست که اسلامیست های حکومتی در بوغ و کرنا کرده و در باب عدم اراده شاه در مقابل صهیونیست ها سخن رانده اند 

هشتم
دوست عزیز شاه کلید نوشته شما در واقع این جمله است که در بیست کیلومتری همان محل مردمی بودند که به نان شب محتاج و سر گرسنه به زمین می گذاشتند
شاید اگر بخواهم تنها بندی از نوشته تان را باز  تا حدودی بپذیرم همین جمله است که باز هم باید گفت کپی برداری عینی از همان نوشته ویلیام شوکراس است که باز نه این کپی برداری توسط جنابعالی بلکه از منبع دست دوم و سوم رسانه های منتقد دریافت کرده اید برای اثبات این سخن خواننده گرامی و شما را ارجاع می دهم به همه سایت ها روزنامه های رژیم و دوستان چپ و شباهت بی چون و چرا و کپی برداری مطلق دقیقا همین ادبیات از این نویسنده .
حال چرا من تنها در همین یک مورد با شما  که روی این  سخن هستید و البته سر سلسله جنبان ان جناب ویلیام شوکراس هست موافقم؟
باید گفت آری ایران آن روز سر از بستر خاکی برداشته بود که 14 سده نه روی حکومت با ثبات را دیده بود و نه معنای حکومت ملی را در مفهوم حقیق اش  ،این تنها در بعد سیاسی آن است در بعد فرهنگی که اصولا جز نامی از ایران کمتر انگاره ای از فرهنگ ایرانی باقی مانده بود فقر و فلاکت چندین سده ای و عقب ماندگی تاریخی بارزترین وجه کشور ایران بودو باید برای آن چاره ای اندیشیده می شد
در این مورد می خواهم بگویم اتفاقا در کشوری که مردم گرسنه هستند و فقر اقتصادی وجه بارز آن است ضرورت تبلیغات و بازاریابی  برای سرمایه گذاری و از طرفی تلاش برای ایجاد امنیت منطقه ای و بین المللی با استناد به زمینه های دموکراتیک  صلح و آزادی و حقوق بشربیشتر ضرورت دارد ،یک کشور اگر تضمین امنیت منطقه ای و بین المللی نداشته باشد اگر جلب توجه سرما یه گذاری خارجی نکند اگر تولید انگیزش در جهت ایجاد اعتبار جهانی نکند از کجا باید راه بهبود وضعیت اقتصادی را آغاز کند؟
جدای از این تمایل دارم بدانم چگونه ویلیام شوتراس و برخی از نویسندگان غربی به این استدلال رسیدند که برگزاری جشن ها موجب نارضایتی عمومی شد؟ آیا این ادعا یک مستند قابل اتکای آماری دارد یا صرفا ساخته و پرداخته ذهن نویسنده است؟
چرا حتی امروز با وجود همه این تبلیغ ها و گذشت سه نسل از آن رویداد نظر همان بیست کیلومتر آن طرف تر پاسارگاد را نمی پرسند؟ این امکان اگر چه برای من و شما و طیف پادشاهی اصولا محیا نیست برای رسانه های رژیم که دست کم فراهم است .چرا در یک برنامه زنده تلویزیونی آنرا به بحث نمی گذارد؟ دوست گرامی من نمی دانم این مسافت بیست کیلومتر را از کجا آورده اید اما شخصا بارها به آن منطقه سفر کردم با اهالی آن منطقه حتی هم نسلان خودم در این رابطه گفتگو کردم ولی هرگز چنین استنباطی را مشاهده نکردم اگر جنابعالی گمانی جز این دارید می توانید اسناد آن را به همگان عرضه کنید
در سوی دیگر یادمان نرود که در آغاز همین انقلاب خلخالی تصمیم به ویران کردن تخت جمشید گرفت اما شهامت و دلاوری مردمان مرودشت باعث گشت تا امروز من و شما بتوانیم هنوز به تخت جمشید افتخار کنیم شخصا با برخی اهالی مرودشت در این باره صحبت کرده ام آنها با دست خالی با تکه ای چوب و چماغ جلو بلدوزها و پاسداران خلخالی ایستادند و همانطور که یک بار در یکی از نوشته هایم عنوان کردم ای بسا به جاست دولت ازاد اینده ایران در فردای آزادی میهن  نشان ملی لیاقت را به مردم شجاع مرو دشت با افتخار تمام ارمغان کند .گمان نمی کنید این مردم  هم بخشی از همان مردم بیست کیلومتر آنطرف تری باشند که  بدان استناد  کردید؟
کسی که به بهای حتی از دست دادن جانش جلو آدمخوارانی چون خلخالی ایستاده ایا از  صرف هزینه مادی برای  حفظ هویتش هراس دارد ؟
نکته جالب آنکه هر گاه رژیم می خواهد از اهداف فرقه ای خودش بهره ببرد و آنرا مستند و مشروع جلوه دهد از واژه مردم نام می برد، اما شگفت انگیز است که چرا همه این توده مردم تنها از مساجد سر می آیند؟ و تکیه گاه ها و مهدیه ها و پایگاه های بسیج، تنها مرکز آماری رژیم است  آیا همین مردم مساجد همان بنیاد گراهایی افراطی دین و مذهب نیستند که سلسله جنبانش نواب صفوی ها ست
چگونه است که امثال کسروی ها هرگز مردم خطاب نشده اند اما نواب صفوی ها همیشه توده مردم بوده اند؟
جدای از این چند درسد همه این ادعا و مقاله های آتشین منبع پژوهشی و مستند و کار آماری ملموس داخلی ست؟چگونه یک جمله از نوشته یک نویسنده یا چند نویسنده خارجی عینا و بی کم و کاست در هزاران سایت و روزنامه و کتاب نقل می شود؟اما هیچ گونه منبع داخلی در این مورد تا کنون به ثبت نرسیده است ؟
باید گفت تمامی این مطالب که اغلب از سوی رژیم دامن زده شده در سه حوزه خلاصه می شود.
حوزه نخست که اصل مطلب هم به واقع همین استاین موضوع است که
1.       عناد و دشمنی رژیم  با اسلام
2.       نقش اسرائیل
3.       و سوم فقر اقتصادی مردم
که این سومی البته تنها پیراهن عثمان کردن موضوع است و اصل مطلب را نه در این موضوع اقتصادی بلکه در همان دو مورد اول که جنبه ایدئولوژیک دارد میبایست  جستجو کرد با این همه روشن است که مشکل عمده این طیف نه فقر اقتصادی مردم که اساسا مشکلاتی فراتر از این با رژیم گذشته است  که آنرا باید در  حوزه همان اختلافات ایدئولوژیک جستجو کرد
دوست عزیز گذشته از منتقدان حکومتی من همواره شخصا به نگرش چپ از برخی جهات احترام ویژه دارم اما زمانی نگرش چپ در خور احترام است که مسلک اصلاح گری خودش را مانند مکتب ایدئولوژیک و ویرانگری دهه 50 اشتباه نگیرد
اگر حقیقتا هدف شاه ایران  خود ستایی و خرید احترام جهانی برای شخص خود بود  باید نشست و روند زندگی او را کالبد شکافی کرد؟ این انسان چه لزومی دارد و چه سود و منفعت شخصی دارد که با همه گرفتاری های سنتی انسانی که چنین تصمیم خطیری می گیرد چه تفکر و روان شناسی دارد؟
نباید کمی شک کرد  که این منش در پی آن بود تا ای بسا انگاره های بومی و ملی کهن ایرانی بار دیگر باز آفرینی شده و خوراک فرهنگی و معنوی برای آیندگانش باشد ؟ در جائی که ما امروز برای تنها تغییر نشان پرچممان از نشان بیگانه به نشان بومی چه بها های که سی ساله ندادیم
از طرف دیگر اگر منظور و نظر محمد رضا شاه  خود ستایی فردی و خرید احترام بود چه اجبار و لزومی دارد سران 69 کشور جهان به مجلس خود ستایی شاه کشوری ویرانه و در فقر و مصیبت بروند ؟ آنها  حتی به هر هدف و بهانه ای رفتند ده میلیون بیننده در سراسر جهان چه اجبار و لزومی در خود می دید که شاهد خود ستایی شاه کشوری جهان سومی و گمنام باشند؟
آیا جز این است که محمد رضا شاه به خوبی زبان گفتگوی جهانی را درک کرده بود و به آن پی برده بود؟
و اگر سراسر  جشن های 2500 ساله خطا و غارتگری و خود ستایی فردی بوده چرا جمهوری اسلامی پس از سه دهه تفکر انقلابی گری و مبارزه با طاغوت به کپی برداری محض در شکل نازل تری دست می زند و خود را مبتکر جشن جهانی نوروز می داند؟
و در نهایت اگر جوان امروز ایرانی این چنین خود را شیفته اندیشه و تفکر کورش و بیانیه حقوق بشر او می داند نباید کمی منصف بود و دست کم یکی از کمترین عوامل آنرا همین تبلیغات نظام گذشته دانست ؟ به راستی چند درسد از توده مردم ایران تا پیش جشن های دو هزار و پانسد ساله اصولا شناخت و آگاهی از کورش و فراتر از آن منشور حقوق بشر او داشتند؟ مشکل مقایسه شما دوست عزیز در دو بعد نمایان است یک قیاسی است  سراسر نا متناسب و ناموزون  و دوم ارزش و بعد معنوی و فرهنگی یک امر فرهنگی را با ارزش اقتصادی یک عمل اقتصادی در یک مقطع زمانی محدود و برش یافته مقایسه کرده اید  و این ابدا قیاس مناسبی نیست .
روشن است که نظام پادشاهی در گذشته کاستی های خاص خود را داشته نمی توان متکبرانه منکر این موضوع شد  اما امروز با شکافتن گور کهنه تاریخ و تکیه بر بحث هایی که حتی اگر مبنای آماری مستند داشته باشد چه سودی به حال روند و  پیشبرد مبارزه اکنون  دارد؟ ایا گمان می کنید طرح چنین مسائلی آن هم شتاب زده و بدون تحلیل و ارایه سند و آمار  ان هم در چنین مقطع زمانی حساسی که بیش از پیش موضوع اتحاد و همبستگی نیروها و گریز از موضوع های تنش زا و اختلاف انگیز  مطرح است لازم بوده ؟ و این موارد موضوعی است که میبایست اکنون مورد  توجه قرار بگیرد ؟
بی شک امروز ما به هم اندیشی و همبستگی  ای نیاز داریم که پیش از آن چنین دغدغه های تاریخی را حل و یک بار برای همیشه با درس گیری از آن مسیر فردا را خردمندانه رقم بزنیم
 با سپاس
مهیستان
بلغارستان 


http://gomnamian.blogspot.ca/2012/08/blog-post_8318.html  

3 comments:

  1. درود

    باورت می شود الان این را اتفاقی دیدم؟

    ReplyDelete
  2. Dorood
    Can you send an email here:
    shervinniakan@yahoo.com

    Thank You
    Shervin

    ReplyDelete
  3. Dorood Bar Shomaa Hamvatan
    Can you please send me an email here:
    shervinniakan@yahoo.com
    Yek chizeh mohemi ast keh baayast khosoosi begam
    Thank You
    Shervin

    ReplyDelete