Tuesday 4 September 2012

انتقادی بر نوشته دوست گرانقدر جناب اقای گمنامیان




با درود و ادای ادب  
پیش از اغاز سخن لازم می دانم  چند نکته را در مورد نوشته جنابعالی توضیح بدهم
نخست انکه حقیقتا من  شرایط کنونی گرفتاری کشور را به هیچ روی مناسب بحث هایی نمی دانم  که با طرح آنها نه تنها کمکی به حل صورت مسئله نمی کند بلکه اساسا خواننده و بویژه افکار عمومی را از خود صورت مسئله دور  و شرایط را  برای بهره بردای ماشین تبلیغاتی  رژیم به منظور تفرقه افکنی میان بدنه اپوزیسون حقیقی کشور  محیا می کند
جدای از این رویه شخصی من تا به امروز با اندک نوشته های ناچیزی که داشتم بر این مبنا نبوده که گور کهنه تاریخ بویژه تاریخ معاصر را برای وزن کشی های حزبی و جناحی بشکافم و با طرح ایرادات کم و کاستی های آن که سد البته هیچ کس منکر آن نیست بخواهم حقانیت مرام فکری و ایدئولوژیک خودم را محق دانسته و در اثبات آن بکوشم  دلیل ساده آن هم این ست که شرایط و ظرف زمانی موجود کشور این اجازه را نداده و سد البته اگر روزی ما و شما جملگی به کشوری آزاد رسیدیم یقین نکنید نه بیش از شما کمتر از شما نقد بر این تاریخ نخواهیم داشت  و به قول مولانا یک  سینه سخن خواهیم داشت
از سوی دیگر همین جا باید بیفزایم نوشته ای که اکنون  به حضورخوانندگان فرستاده می شود هرگز از ظرف ذهنی یک طرفدار مطلق و به معنای کلاسیک نظام پادشاهی خدمت عزیزانم طرح نمی شود  هر چند ضرورتی به اینگونه توضیحات شخصی نیست اما جهت آگاهی ذهن شما و خواننده گرامی باید توضیح بدم که شخصا اگر چه بیشترین احترامم را به نظام پادشاهی فرهنگی ایران نثار می کنم و همه باورمندان خرد گرای این طیف را با دیده احترام می نگرم اما شخصا بیشترین انتقادات را به این نظام نه بر اساس رای و نظر شخصی بلکه بر اساس استنادات روشن تاریخی و علمی  آنهم نه با هدف تخریب بلکه با هدف بهسازی و زدودن سلیقه های فردی از آن  به این بنیان وارد کرده ام  که حاصل آن نوشته ای ست با عنوان شهریاری هوتانی جمهوری ایرانی که امید است به زودی در اختیار همگان قرار بگیرد همینجا باید افزود که طرح انتقادات به این سامانه به معنای پدافند از نظام جمهوری نیست بلکه بخش عمده از ان نوشتار نیز نقد اساسی به بنیان جمهوریت و کاستی های حل نشده آن در بازخورد با جامعه و ساختار فرهنگی اجتماعی ایران است
این توضیح کوتاه و شاید غیر ضروری را از آن جهت خدمتتان عنوان کردم که ذهنیت جنابعالی و خواننده محترم در ابتدای امر این شبهه را دامن نزند که این نوشته از سوی طرفداران سامانه پادشاهی و به منظور هماورد طلبی جناحی و حزبی خدمتتان ارسال می شود
باور شخصی من کمک به بهبود نمودار کیفیت در ترسیم یک نظام سیاسی کثرت گرا ست که لزوما راه آن تنها و تنها از اردوگاه بلوغ فرهنگی می گذرد نه وزن کشی های حزبی و سیاسی  با این باور برای شخص من هرگز و هرگز شکل نظام معنا و مفهوم نوستالژیک یا حتی اعتقادی نداشته و نخواهد داشت آنچه مهم است رسیدن به شرایطی از کیفیت سیاسی و فرهنگی ست که در آن بهبودی و بهروزی جامعه را شکل نظام تعیین نکند بلکه تولیدات ذهنی و اندیشه ای و خرد جمعی بنیان گذار سعادت سیاسی و اجتماعی یک کشور باشد
نظام ها به خودی خود با همه کیفیت شان خواه نا خواه مشمول زمان شده و می شوند اما آنچه به بقا و پایداری یک ثبات سیاسی منجر می شود محتویات کیفی یک نظام است  نه استحکام ظاهری ساختاری آن  که این نمودار کیفیت تنها به دست یک گروه یک شخص و یک جناح سیاسی بهبود پیدا نمی کند این سخن به معنای آن ست که سعادت فردای سیاسی ایران را نه نظام پادشاهی به تنهایی تضمین و تامین خواهد کرد نه نظام جمهوری بلکه  بده بستان سیاسی که از آوردگاه فضای گفتمان مسالمت آمیز و چند بعدی شکل می گیرد می تواند تنها نسخه تضمینی برای فراهم آوری رشد و بلوغ یک جامعه در حال تجربه دموکراسی چون ایران باشد این مقدمه طولانی را از آن جهت گفتم که بدانیم هر آنچه بحث و جدال سیاسی در این یکسد ساله بر سر شکل و نوع نظام شده بحثی کودکانه و انحرافی ست  بنابر این به قول افلاتون حکومت آرمانی هرگز وجود نخواهد داشت بلکه تنها از راه بهبود معیار های دموکراسی که می توان به نسبت مشخص و مقبولی از دموکراسی رسید از این رودرشت نمایی کاستی های یک نظام با هدف اثبات حقانیت نظام دیگر نه تنها مشکل گشا نیست بلکه  دور باطلی هست که در این یکسد ساله زده ایم و اگر جنابعالی و دیگر دوستان در هر دو طیف پادشاهی و جمهوری گمان بر آن دارند با پردازش چنین بحث هایی زمینه رشد و بلوغ دموکراسی فردای میهن فراهم می شود تا ای بسا  ما و دیگران نیز آستین بالا زده چنین کنیم
دوست گرانقدر
با کمال احترام به تلاش ها ی شما باید گفت نوشته پسین شما فاقد استاندارد لازم  موضوعی از جهت طرح صورت مسئله پرورش آن و نهایتا  نتیجه گیری  از ان است  این نوشته پیش از آنکه یک تحلیل یا حتی  مقاله باشد  یک نظر شخصی ست که در گام نخست کاملا قابل احترام است آن هم  از دیدگاه حق ابراز نظر شخصی اما در گام بعد به شکلی غیر منصفانه غیر علمی دست به مقایسه  دو موضوع می زند که اساسا در ذات خود قیاس مع الفارغ است
هر چند شما نوشته تان را عینا با این جمله آغاز می کنید که:
مقایسه جشن های دو هزار و پانسد ساله شاهنشاهی و اجلاس سران غیر متعهد در تهران
این تیتر در واقع ذهن خوانده را آماده و منتظر باقی می گذارد تا نویسنده نظرات تحلیل ها  و مبنای مقایسه ای و آماری خود را در اختیار خواننده اش باقی بگذارد اما به یکباره در چرخشی  کاملا متفاوت در سطر های میانی نوشته مدعی می شوید که ابدا قصدتان از این نوشته مقایسه این دو موضوع یعنی جشن های دو هزار و پانسد ساله و اجلاس سران عدم تعهد نیست هر چند در پاراگراف بالاتر قبلا دست به مقایسه تان زده اید و فرمودید که جشن های دو هزار و پانسد ساله هزینه کلانی بر اقتصاد ایران وارد کرد و در ادامه عنوان می کنید که اصولا برگزاری چنین جشن ها و کنفرانس هایی نشان می دهد سیاستمداران آن از بلوغ کافی برخوردار نیستند
همین جا باید بیفزایم که طرح دیدگاه در این بخش از نوشته  جنابعالی درباره جشن های دو هزار و پانسد ساله نه حتی نظر شخصی  بلکه کپی برداری روشن و واضح از نظر ویلیام شوکراس روزنامه نگار  انگلیسی در کتاب آخرین سفر شاه است  که البته این کپی برداری نه باز  به دست حتی جنابعالی بلکه به دست سازمان اسناد انقلاب اسلامی و از طرفی گروه های چپ قبلا انجام و جالب است بدانیم تمام استنادات موجود در باب بریز و بپاش های شاه یا به قولی هزینه کلان به بهای خرید احترام و عناوینی این چنینی در همه مجلات روزنامه ها سایت های  رژیم یا دوستانمان در طیف چپ تنها و تنها بر گرفته از همین نظر شوکراس و کتاب اوست این سخن بدان معنی ست که منتقذان حتی در طی چند دهه گذشته از زمان برگزاری جشن های دو هزار و پانسد ساله یک مورد هم نمونه آماری و تحقیقی که رهاورد تلاش شخصی گروهی  خودشان در این مورد بوده باشد انجام نداده و جملگی این تیتر ویلیام شوکراس را وحی منزله و تنها سند و مدرک و برچسبی کرده اند تا از این رهاورد بتوانند به خیل کاستی و کمی های رژیم سابق دامن زده و وجه ای رسمی تر بدان ببخشند هر چند باز هم باید تکرار کرد که هدف و بهانه شخصی من دفاع بی  چون و چرا و احساسی از عملکرد های رژیم سابق نیست و باز هم باید افزود رژیم سابق سد البته حتی اگر شما و دیگران هم عنوان نکنند ما خود با صدای بلند می گوییم که کاستی های فراوان داشت که این در ذات هر رژیم سیاسی طبیعی ست اما آنچه آن روزگار مهم بود نحوه برطرف کردن این کاست ها بود که با عملکرد دوستان انقلابی در جناح چپ و اسلامی و غیره نه تنها ابروی نظام یا به زبان بهتر کشور اصلا ح نشد بلکه همان چشم نیم  بندش را هم کور کردند تا امروز پس از سه دهه به جای تلاش برای جبران چنین اشتباه فاحشی هنوز مرثیه خوان و مرثیه گوی آه و فغان کنند که جشن های دو هزار و پانسد ساله کمر کشور را خرد کرد یا شاه چه کرد و مصدق چه بود بحث هایی که حقیقتا حوصله نسل جدید امروز ایران زا به شکلی منزجر کننده به سر برده با این همه با باور به کاستی های طبیعی نظام گذشته امروز اما سخن بر سر دید علمی واقع گرایانه و به دور از تعصب حزبی و جناحی و ایئولوژیک هست تا از رهاورد آن کاستی های دیروز را بار دیگر تجربه نکنیم  با این همه در امتداد بحث کنونی خودمان باید افزود
منبع کلی اعتراض و حمله به جشن های دو هزار و پانسد ساله  و پادشاه فقید ایران را به باور شخصی باید در سه حوزه بررسی کرد
1.       جناح چپ
2. جناح اسلامیست ها با هر طیف فکری اش
3   برخی روزنامه نگاران و نویسندگان غربی
اما مجموعه این سه منبع اعتراضی را همواره  دوستانمان در گروه های چپ و بویژه رژیم اسلامی توده مردم خوانده اند  واین چنین طی همه این سالها وانمود کرده اند که اساسا توده مردم نارضایتی شدیدی از برگزاری جشن های دو هزار و پانسد ساله داشته اند و ای بسا پا را فراتر نهاده و برخی تاریخ نگاران عنوان کرده اند یکی از عمده دلایل انقلاب مردم بر علیه رژیم پادشاهی برگزاری همین جشن های دو هزار و پانسد ساله بوده سستی این سخن از هر زاویه که به آن بنگریم پیداست و شگفت اور هست که برای چنین ادعای بزرگی هرگز هیچ گونه استناد آماری یا نظر سنجی عمومی انجام نداده اند  من تلاش می کنم در ادامه سستی این ادعا را بر اساس مدارک موجود نشان دهم
نخست مقایسه شما
جنابعالی مطرح کرده اید که قصدم مقایسه دو نظام نیست بلکه  قصدم این است که برای نشان دادن فرهنگ و جلال یک کشور نیازی نیست سدها میلیون از جیب مردم هزینه شود
باید گفت  جای پرسش دارد که چگونه و بر اساس چه استدلالی می تواند کنفرانس جنبش عدم تعهد شباهت به جشن های دو هزار و پانسد ساله داشته باشد؟
 چرا که بنیان و اساس راهبردی و اهداف تعریف شده در این دو موضوع کاملا با هم متضاد هستند ،جشن های دو هزار و پانسد ساله اساسا بنیانی فرهنگی و تاریخی دارد هرچند که در گام بعد ابعاد سیاسی نیز در آن متصور است از سوی دیگر این جشن خواستگاه ملی دارد هر چند تاثیرات بین المللی خود به دلایل گوناگون بر جای می گذارد اساس و بنیان و هدف مسستر در جشن های دو هزار پانسد ساله به باور من یک تیز هوشی بسیار زیرکانه و به جاست در شرایط سیاسی آن روزگار و تحولات منطقه ای و بویژه شرایط یک کشور در حال گذار از جامعه سنتی برای تجربه نخستین گام های مدرنیزم   و ایفای نقشی فرا ملی با ایجاد خودباوری ملی و انگیزش اعتماد جهانی ، برای این ادعا این چنین می تواند استناد آورد که  جانمایه جشن های دو هزار و پانسد ساله و هسته محوری اهداف این جشن  چیست؟ چه تفکری ست و اساسا جشن های دو هزار و پانسد ساله فلسفه وجودیش را به چه اندیشه و تفکر آزاد منشی گره می زند  جان و ریشه تفکر جشن  های دو هزار و پانسد ساله  در بعد بین المللی آن  دقیقا و مستقیما برجسته نمایی اصل آزادی و آزاد اندیشی و حرمت حقوق بشری ست که نخستین تجربه های تاریخی اش در کشور ایران پا می گیرد  که در سطر های پسین به این موضوع می پردازیم
به راستی کجای اجلاس جنبش عدم تعهد و بالاتر از آن عملکرد جمهوری اسلامی در جهت توسعه و ترویج فرهنگ ایرانی بوده؟ که جنابعالی می فرمایید با هزینه سد ها میلیون تومانی از جیب ملت نمی توان احترام جهانی خرید؟ اجلاس سران جنبش عدم تعهد که جای خود شما و دیگران دوستان هم اندیش از این دست  اگر تنها و تنها یک نمونه مستند را بفرمائد  که در این سه دهه جمهوری اسلامی گامی در جهت ترویج فرهنگ ایرانی انجام داده باشد آنگاه شاید بتوان این اجلاس را با جشن  های  دو هزار و پانسد ساله قیاس کرد؟ یا آنکه منصفانه تر آن است که بگوییم میلیارد ها دلار پول نفت در طی این سی سال از جیب ایرانی صرف بی آبرو شدن ریشه هویت و نام و اصالت ایران و ایرانی شد؟
شاید بگویید اگر هم آن جشن ها در جهت اعتلای نام ایران بود هزینه ای گزاف بود
دوست گرانقدرم  من در باب شکل و نحوه آن هزینه ها نظر شخصی نمیتوانم ارائه بدهم  شاید به راستی تا حدودی حق با شما باشد و ای بسا لازم بود اندکی از آن هزینه ها کاسته می شد  اما از بعد فلسفه انجام آن باید گفت هنگامی که میهن به خطر می افتد سرباز چکمه اش را به پا می کند و سر می بازد برای چه؟ برای اعتلای نام میهن ؟ برای که؟ برای همین مردم؟ آن سرباز کیست؟ بچه های همین مردم. آن نهایت که در چنته دارد چیست که فدای تار ابروی میهن می کند؟! جانش را بالاتر از جان و عزیز تر از جانش چیست ؟ نام میهن .وقتی ملتی  جان خود را فدای اعتلای نام میهن می کند قطعا چنانچه لازم بداند هزینه مادی نیز از برای آن خواهد داد
 اما بی انصافیست  که عملکرد سی ساله  جمهوری اسلامی که  آنچه بود و نبوده به سر این ملت و تاریخ این کشور آورد جنگ و ویرانی فلاکت اقتصادی اعتیاد و فحشا آوارگی و بی خانمانی میلیونها نفرو این آخرین تلاش مذبوهانه اش برای رهایی از بی آبرویی جهانی با یک حرکت فرهنگی ملی  که با هر کم و کاست و ایرادی که داشت تلاشی در جهت اعتلای نام ایران است مقایسه می شود؟ میتوان در باب کاستی ها و ایرادات آن جشن سد ها نقد نوشت و ای بسا در بسیاری نکات ما همگان با هم همداستان باشیم اما قیاس آن هم بدین شکل کمی تامل بر انگیز است
 چرا که باید در ظرف زمانی  دید  بهره ایران و ایرانی از این چه هست و بهره ایرانی از آن چه بود؟
قطعا می فرمایید هیچ بهره ای آن جشن ها که نداشت  هزینه گزافی بر دوش ملت بود  از اینرو در زیر یک به یک به  مواردی در این مورد می پردازیم تا آن مقایسه ای که شما نا تمام گذاشتیید و بدون ارایه اسناد و آمار  اقنا کننده مدعی بی خردی حاکمانش شدید را تمام کرده باشیم
دوم .
متن سخنرانی پادشاه فقید ایران
همه خوانندگان کم و بیش با این سخنرانی تاریخی آگاهی دارند همین جا لازم است نظر شخصی خودم را درباره نگارش و انشا این متن بیان کنم
من حقیقتا نمی دانم این متن را چه کسی تهیه کرده به گمان شادروان شجاع الدین شفا ولی هر آنکس که در تهیه این متن دستی داشته بی شک یکی از ماندگارترین متن های سخنرانی رهبران ایران را تا به امروز نگارش داده این متن چنان روان و تاثیر گذار است که گویی بسان شعری پر ترنم است که هر بار شخصا آنرا می خوانم حس عجیبی درونم را می گیرد  شکوه ایران زمین و رنج ها و فخر هایش را با غروری متین به نگارش در آورده آنچنان که هر ایرانی آگاه به تاریخ میهن بی شک اشک در چشمانش حلقه می زند
هرچند برای خواننده تکراری ولی گزیده ای از  این متن را در اینجا برای کالبد شکافی آن و روش زیرکانه ای که برگزار کنندگان جشن ها دنبال می کردند را خدمتتان ارایه می کنم تا مشخص گردد به راستی جانمایه و فلسفه وجودی این جشنها چیست؟ آیا خود ستایی محمد رضا شاه؟ یا چیز دیگری که هنوز هم پس از 4 دهه خیلی از روشن اندیشان یا آنرا نمی خواهند ببینند یا حقیقتا از  جهت تعلق خاطر های مسلکی و مرامی با آن به مخالفت پرداخته اند
نخست باید گفت این بیانیه مهم تاریخی در پاسارگاد خوانده می شود. چرا پاسارگاد؟ پاسارگاد معنا  مفهموم چه چیزی در ذهن ایرانیان و جهانیان است .بسیار نقاط دیدنی و تاریخی دیگر ایران داشته و دارد که قدمتی کمتر از پاسارگاد ندارد کشوری که یک میلیون و دویست هزار اثر تاریخی در دل خود دارد چرا باید پاسارگاد مکانی برای بیان جهانی این بیانیه باشد؟
بند نخستین بیانیه تاریخی با خطاب قرار دان کورش بزرگ آغاز می شود
سپس با ادای احترام جمعی از سوی ملت ایران و شخص پادشاه به کورش بزرگ از واژه هایی استفاده می کند که جای تامل دارد
از جمله"
همه ما در این هنگام که ایران نو با افتخارات کهن پیمانی تازه می بندد"
به کار بردن واژه ایران نو یعنی عزم و ارده ملی برای ساختن دوباره ایران  نشان از اهداف بلند مدت شاه ایران برای ساختن ایران پس از سده ها ویرانی و بی ثباتی و دوری از جنین فرهنگی خود است که که یکی از ملزوماتش جلب توجه مراکز قدرت جهانی به منظور نشان دادن  در مسیر تمدن و بهروزی بودن جامعه ایران همگام با جامعه جهانی ست نه کشور در اندیشه ساخت سلاح هسته ای برای بر چیدن نام نشان کشور دیگر یا شاخ و شانه کشیدن برای مردمان جهان
در بند های پسین  با یاد آوری تلاش نیاکانمان بویژه کورش بزرگ در راه اعتلای نام ایران وی  عهدی ملی را بر زبان جاری می کند که همواره پاسدار میراث کهن کورش و نیاکان باشیم و بلند و رسا اعلام می کند که عهد می بندیم ودیعه مقدسی که نیاکان ما به ما سپردند حفظ و با اراده ای پولادین به ایندگان بسپارند
اما جان و جنین زیرکانه این بیانه در این بند است که همه هدف و فلسفه وجودی جشن های دوهزار و پانسد ساله از آن نشات می گیرد
این بند می گوید"
سوگند یاد می کنیم که سنت بشر دوستی و نیک اندیشی را که تو اساس شاهنشاهی ایران قرار دادی همواره پاس خواهیم داشت و
همچنان برای مردم جهان پیام آور دوستی و حقیقت خواهیم بود
ای بند در واقع اشاره و یاد آوری یک  ویژگی  مهم کهن فرهنگ ایرانیست این بیانیه با زبانی دیگر عنوان میکند 
1.       ایرانیان نخستین منادیان صلح و بشری دوستی بوده اند نمونه مستندش همین جاییست که ایستاده ایم و همین مردی ست که در برابر ش سوگند می خوریم و عهد می بندیم
2.       شاه ایران در مقابل دیدگان جهانی عهد می بندد و تضمین می کند که تلاش برای ساختن ایران نوتلاشی برای قدرت نمایی و پیامد آن تهدید دیگر کشورها و جهانیان نیست از اینرو جای نگرانی ندارد اگر ایران هم با چنین پیشینه ای شانه به شانه قدرتمندان جهانی بایستدچرا که عینا تاکید می کند  به رسم ابر مرد کشورمان کورش بزرگ ما نیز همچنان برای مردم جهان خواستار صلح دوستی ثبات و امنیت هستیم  قدرت کشور ما قدرتی ویرانگر نخواهد بود بلکه قدرتی ابادگر خواهد بود در بندهای پس از آن همچنان تکرار و تاکید می کند که ایران نو امروز در جهان پر آشوب کنونی همچون گذشته دورش پیام آور ازادی بشر دوستی و والا ترین ارمان های انسانی ست
پی در پی شخص نخست کشور از جانب ملتش به جهانیان تضمینی عینی و علنی می دهد که ما پاسدار صلحیم ما نام آور آزادی هستیم به رسم بزرگانمان  ما دستاورد های حقوق بشری را ارج نهاده و در پی ترویج آن هستیم در واقع یک تضمین عینی و غیر قابل انکار به همه جهانیان به منظور اثبات صلح دوستی و دوری از جنگ و ویرانی و تلاش برای امنیت جهانی و آرمان های والای بشر دوستانه و رفع نگرانی اذهان جهانی از سر برآوردن ایرانی نو وقدرتمند  در این باره
در اسناد سفارت آمریکا  می‌خوانیم: «شاه از طریق برگزاری این مراسم به جهانیان اعلام کرد  که ایران به خانواده ملل مدرن جهان پیوسته است. همچنین او صراحتا اعلام کرد ایران در این بخش از جهان، نقش ایجاد کننده ثبات را ایفا خواهد کرد.

گذشته از این پیمان جهانی که نگاه جهانیان را نسبت به روند توسعه ایران جلب و ضمانتی ضمنی را در پی دارد .
در دل خود نمایشی از ارج و توانمدی فرهنگی ایرانی که هزاران سال پیش  از دستاوردهای نوین جهانی در اندیشه صلح و بشر دوستی بوده و این همه ارج و شکوه ایران و ایرانی را در دیدگاه جهانی فزونی می بخشد آنان که ایران را تا پیش ازاین با شاهان بی درایت  و وطن فروش قاجاری می شناختند که از سودای هوی و هوس دنیایی خراج به بیگانه داده تا چند ماهی را در فرنگستان رحل اقامت گزینند اکنون تصویری از ایران می بینند که سراسر شکوه اندیشه و فلسفه انسانی ست پس ایران روی دیگر نیز دارد
من برای اختصار و توجه به حوصله خواننده بیش از این به این موضوع نمی پردازم
اما اجلاس پسین رژیم : سراسر پافشاری بر مواضع دیرین خود و  افکار ارتجاعی تاکید بر ترویج اندیشه بنیاد گرایی و جلوه حق به جانب دادن خود ،حمایت از رژیم های ضد مردمی چون اسد ،و آنجا که محمد مرسی به یار قار دیرینه شان روی خوش نشان نمی دهد با ذلالت و زبونی خاص همیشگی از ترجمه سخنان او طفره می رود
در آن جشن نه یک ملت اما دست کم بخش بزرگی از یک ملت با آن همذات پنداری می کند. در این اجلاس نه تنها مردم مشارکتی ندارند بلکه آنها را به هر ترفند از آن دور و اطراف دور می کنند و شهر به حالتی نظامی در می آید
در انجشن  سراسر نام بلند ایران و ایرانی ست و سوگند در جهت حفظ این میراث و در این اجلاس نه تنها نامی از ایران و ایرانی نیست بلکه همه این هزینه های گزاف صرف توسعه و تروج اندیشه های ولایت فقیهی و یاران و اعوانانصار  چون خودش در گوشه و جهان است آنچه از این سفره بی بهره است ایرانی و نام ایران
دوم: نحوه تامین هزینه ها در جشن های دو هزار و پانسد ساله:
بنابر آمار منتشر شده که حتی همین آمار نیز از سوی بسیاری از سایت های رژیم منتشر شده هزینه برگزاری جشن ها از سه منبع  که بخش عمده آن  بخش خصوصی وکمک دولت  و محل ذخیره دفتر برگزاری جشن های دو هزارو پانسد ساله است تامین شده بود
کاش تنها یک نمونه از مشارکت نه مالی حتی معنوی مردم در اجلاس تهران نیز نمونه آورده می شد تا آنگاه مقایسه این دو رویداد قابل قیاس تر می گردید اما نکته در خور توجه همین جشن های بی خاصیت  نحوه مصرف و به کارگیری آن است علاوه بر هزینه های اختصاصی خود جشن بخش عمده این منابع مالی و کمک های بخش خصوصی و دولتی صرف توسعه و آبادی شهرهای گوناگون شد البته با توجه به توان و امکانات زمان خود از جمله  بنای شهیاد یا میدان ازادی امروز،بخشی صرف ساخت فرودگاه شیراز، قسمت عمده ای صرف راه سازی،تکمیل و توسعه زیر ساخت مخابرات اسد آباد همدان،ساخت هتل هما و هتل شیراز و نکته جالب آنکه بنابر آمار منتشره در پایان مبلغ دوازده میلیون تومان مابقی باقی مانده این سرمایه در صندوق  دفتر برگزاری جشن می ماند که بعدا صرف بازسازی مسجد ایت الله بروجردی در قم می شود یعنی صرف پاتوق همان ملایی می شود که چهل سال بعد چماق بردارد و برسر  محمد رضا شاه بکوبد که دزد و غارتگر بوده در واقع از این جشن ها هم ملا و مفتی  بهره بردند و تنها و تنها فحش و لعن و نفرینش نصیب شاه ایران شد
شخصا خوشحال می شوم بیشتر بدانم که اجلاس تهران هزینه اش چگونه تامین شد و چه زیر ساخت هایی در کشور از ره آورد تامین این هزینه ایجاد شد و در نهایت دستاورد پایانی آن برای عامه مردم ایران فرهنگ ایران و ارج و شکوهی که جنابعالی از آن نام بردید چه بوده که میتواند مبنای مقایسه قرار بگیرد ؟ جای شگفتی دارد که جنابعالی چنین اجلاسی را با ارج و شکوه فرهنگ ایران مرتبط می کند و با یک گریز چهل ساله آنرا با جشن های فرهنگی و ملی ایرانیان پیوند می زنید
دوست گرانقدر شما بهتر بود مقایسه ای از جنگ هشت ساله و ویرانی های آن با همان عملکرد های  اشتباه  محمدرضا شاه می کردید به گمان با این مقایسه میزان خسارت به ایران و ایرانی بیشتر نمود پیدا می کرد
فرار مغزها این بی توجه ترین رویداد خطرناک که بنا برگفته همین مسولین جمهوری اسلامی خسارتی بالغ بر 20 میلیارد دلار بر گرده ایران می گذارد را رها کرده و به قیاس  یک اجلاس چند سد میلیون دلاری  با یک واقعه خوب یا بد چهل سال پیش پرداخته اید . سه هزار میلیارد اختلاس فاحش را چرا با یکی از به قول منتقدان ولخرجی های بر گذار کنندگان جشنها مقایسه نمی کنید برای ارجاع جنابعالی توصیه می کنم کتاب کاخ تنهایی اثر شهبانو ثریا  بختیاری را که به همت همین رژیم منتشر شده مطالعه بفرمایید و روزگار شاه  ایران را در ایتالیا که حتی ناتوان از اجاره یک سوئیت برای خود و شهبانوی کشور است ببینید  همان پادشاهای که گفته می شود میلاردها دلار سرمایه ایران را در بانکهای سوئیس به نام خود سپرده بود و با غارت بیت المال جشن های دوهزار ساله را برای منفعت  شخصی برگزار کرد
غارت کنونی میراث فرهنگی ایران که باز بنابر آمار خود رژیم رقمی بالغ بر 24 میلیارد دلار در سال است را با وضعیت میراث فرهنگی ایران در رژیم سابق بسنجید و همینطور آمار توریسم و بازدید از ایران را با روزگار همان شاه  خود پسند ولخرج  بسنجید کشوری که امروز درآمدی نزدیک به سی میلیارد دلار می بایست از سهم توریسم جهانی داشته باشد میزان در آمد توریسم اش به سختی به پنجاه میلیون دلار می رسد در صورتیکه در همسایگی ما کشورهای تازه رونق یافته ای چون ترکیه و دبی سهم توریسم کشورشان رقمی بالغ بر بیست میلیارد دلار است حال ظرفیت های توریسم ایران را با این کشورها مقایسه کنید تا ببینید ما کجای این جغرافیا ایستاده ایم؟ امروز چند توریسم اروپایی را در ایران می توانید ببینید و چرا تا کنون نیاندیشیده اید که چرا همه توریسم هایی اروپایی که به ایران می آیند افراد مسن هستند؟ چرا هیچ جوانی از نسل نو اروپا و جهان در میان آنها نیست واضح و روشن است این توریسم های مسن که اغلب سابقه بازدیدشان از ایران چندین و چند بار است شاید  گروهی  از همان بینندگان ده میلیونی هستند که تماشاگر شکوه تاریخ و فرهنگ ایران زمین بودند و ای بسا  پرورش یافته دسترنج همان نسلی ست که تلاش کرد با جشن های دو هزار و پانسد ساله نگاه جهانی را به ایران معطوف کند.با این دید و این زاویه نگرش هاست که میتوان به قیاس نزدیک شد اگر زمینه مشترکی برای این قیاس بتوان یافت
دوست عزیزم اگر بخواهیم برای شما نمونه بیاورم هم سخن به تکرار است و هم مثنوی هفتاد من اما دوست گرانقدر قیاس کردن آداب و ترتیبی دارد راه و روشی دارد دست کم استاندارد و فوت و فنی دارد که باید آنرا رعایت کرد و گرنه هر  انسانی می تواند در دنیای مجازی بی تعهد و بی پذیرش مسئولیت سخن پراکند بی آنکه بار علمی و آماری به گفته اش افزوده باشد
مورد سوم: استادیوم ازادی از دیروز تا امروز
فرموده اید بهتر بود این هزینه های گزاف و بیهوده صرف ساخت مدرسه و مانند اینها می شد .سخن شما ظاهری  منطقی و معقول دارد سد البته که در ساخت و ساز مدرسه و توسعه بهداشت همواره باید کوشید اما مگر همه برنامه ها و راهبرد های یک دولت باید همواره صرف مدرسه سازی شود؟یک کشور با گستردگی ایران با فرهنگ چند وجهی اش با تاریخ کهنش با اقتصاد خاص خودش با هزار گرفتاری و پتانسیل منحصر به فرد خودش  آیا تنها و تنها یک بسته پیسنهادی نیاز دارد؟یا آنکه  مجموعه یا به قولی پکیجی از برنامه ها راهبرها و خط مشی باید طراحی و تدوین شود تا توسعه گام به گام و همه جانبه باشد فکرش را بکنید یک کشور در حال توسعه هیچ بازتولید فرهنگی یا هنری نداشته باشد به صرف این باور که کشور نیاز به مدرسه و بهداشت دارد
از اینرو توسعه همه جانبه در دنیای اقتصاد سیاسی مفهوم خاص خودش را دارد و طراحی خاص خودش را می طلبد اینکه هر حرکت فرهنگی یا غیر فرهنگی دولت را به صرف اینکه کشور فلان مورد را نیاز دارد نادیده انگاشته شود و یکسره به یک موضوع بپردازیم این دقیقا خلاف مفهوم توسعه همه جانبه است امروزه دولتها با همه نیاز ها و کاستی هاشان در یک بخش اما از بخش دیگر غافل نمی مانند و در بودجه سالانه کشور ردیف بودجه ای مشخصی برای هر فعالیت دولتی در نظر گرفته می شود از اینرو عنوان اینکه به جای جشن های دوهزار و پانسد ساله بهتر بود مدرسه می ساختیم سخنی علمی در دنیای سیاست نیست جدای از آنکه توضیح خواهم داد چگونه همین هزینه ها سهمی اگر بیشتر از بازتولید  فرهنگی یک مدرسه نداشتند  کمتر هم نبودند  به همین دلیل نمونه استادیوم ازادی را که از از محل بودجه همان جشن ها که شما هزینه کلان بر دوش مردم می دانید نمونه می آورم
بی شک استادیوم آزادی از دیروز تا امروز دست کم یاد آور خاطرات سه نسل از جامعه ایران است این استادیوم هنوز هم پس از چند دهه شگفتی و تحسین کارشناسان بین المللی جهان را در بازدید از آن بر می انگیزد بارها در خبرهای همین رژیم خوانده ایم که سازمان تربیت بدنی تقاضای میزبانی فلان رقابت بین المللی را کرده و هنگامیکه کارشنسان بین المللی برای بازدید به تهران آمده اند گفته اند ما هرگز فکر نمی کردیم چنین مجموعه یک جا  متنوع و با چنین ویژگی هایی داشته باشید
همین استادیوم فوتبالش به تنهایی برای ما ایرانیان دست کم سه دهه است که یاد آور اشک و لبخندهای بسیاری بوده ،یکسد هزار ایرانی از هر گروه و نژاد و طبقه از روستا ها و شهرهای دور دست پا به مکانی گذاشتند و در چشم دیگر هموطنانشان و جهانیان شکوه و غروری از نام ایران را تنها در 90 دقیقه آفریدند که از بعد روانشاسی اجتماعی یکی از تاثیر گذار ترین عوامل اجتماعی در توسعه و ترویج روح شادابی و طروات جمعی و اجتماعی و انگیزش اجتماعی و ملی ست وجود همین استادیوم و هلهله های خاص خودش چه تعداد جوان و نوجوان را به جای کز کردن در زیر درختان فلان پارک یا به استادیوم کشاند یا میخ کوب صفحه تلویزیون کرد تا امر ورزش دستکم در همین حدش در رشد و توسعه اجتماعی ایران نقشی ایفا کرده باشد در همین استادیوم و بواسطه وجود آن چه افتخارات مهمی چه پیش از انقلاب و چه پس از آن برای ایران به ارمغان آورده شد این در حالیست که اگر چنین مجموعه ای وجود نداشت به راستی یک میزبانی ابرو مند از یک تیم خارجی کجا باید انجام می شد؟ همین امروز تیم های بزرگی چون پرسپولیس و تاج و سپاهان قهرمان چهار دوره لیگ ایران در چه شرایطی برگزار و آیا  دولت  تواسته یک مجموعه نه در حد نامشان دست کم برای جلوگیری از آوارگی هر هفتگی شان به این شهر  آن شهر فراهم آورد؟
شخصا هیچ رویدادی برایم خاطره انگیز تر از این نبود که در یک رقابت ملی میان یکسد هزار ایرانی مشتاقی باشم که برای یک نام گرد هم آمده بودند و خدا می داند هنوز هم هیچ ترانه ای برایم جان افزا تر از این نیست که میان جمعی یکسد هزار نفری باشم که یکصدا فریاد می زند ایران
آیا بعد اجتماعی روانی ورزشی و فرهنگی همین مجموعه آزادی از آن مدرسه ای که مد نظر جنابعالی هست و احتمالا باید در گوشه ای از ایران ساخته می شد کمتر بوده؟ قضاوت با خود شما
چهارم : میدان شهیاد
پرسش دیگر از شما دوست گرامی  و دیگر منتقذان با همه احترام  تنها در همین حد است  که امروز پس از دویست و اندی سال از عمر تهران جهانیان تهران را با چه نمادی می شناسند این همان هزینه های گزافی هست که کشورهایی چون مالزی امروز در ساخت برج های دو قلو پتروناس و دبی این امیر نشین کوچک در ساخت برج العرب و به تازگی در ساخت بزرگترین برج جهان اجام داده اند چهل سال پیش از این تلاش مجموعه جشن های دوهزار و پانسد ساله به راستی چیزی کمتر از این نبوده  و باید دید به راستی چه لزومی دارد امروز کشور قطر در لندن برج شیشه ای بسازد که گران ترین برج جهان است آن هم در یک کشور بیگانه؟ آیا جدای از منافع اقتصادی تبلیغ و ترویج فرهنگی برای خودش مد نظر قرار نداده است؟
بعد فرهنگی میدان شهیاد به راستی در این چهل سال کارکرد و ارزشش در بازتاب چهره ایی ایرانی از تهران با ارایه  یک معماری ناب ایرانی  آیا کمتر از ساخت  یک مدرسه در فلان روستا بوده است؟ شوربختانه سخن به درازا کشیده و گرنه می شد در این باره بیشتر سخن گفت و ابعاد اجتماعی و فرهنگی انرا شکافت
پنجم: تعداد تمبرها و نوع تمبرهای جشن های دوهزاروپانسد ساله
با نگاهی به تمبرهای یاد بود جشن های دو هزار و پانسد ساله هر فرد دارای سواد عمومی و اطلاعات نسبی به خوبی می تواند درک کند این تمبرها برجسته نمایی چه مفهوم و مروج چه اندیشه ای هستند ؟ شما می توانید با یک نگرش ساده تعداد تمبرهای یادبود این رویداد را بررسی و سپس بر اساس آن مقایسه نمایید این تمبرها بیشتر تبیلغ و هزینه برای جلب احترام محمد رضا شاه می باشد یا روایت تصویری تاریخ و فرهنگ ایران؟ گذشته از این مهمترین تمبر و مشهورترین تمبر یاد بود  تصویر چه چیزی است ؟ شکیل ترین معروفترین و مهمترین تمبر یادبود این رویداد تصویری از گل نوشته کورش بزرگ  است که به نام منشور حقوق بشر کورش شناخته می شود. بنابر این باز در بعد تبلیغی و تصویری می بینیم انچه ترویج و تبلیغ می شود شخص نیست  بلکه سابقه درخشان اندیشه ازادیخواهی و برابری طلبی و فلسفه ارجمند حقوق بشر در نزد ایرانیان است ،طراحی این تمبر بعنوان نشان یادبود جشن ها در واقع در امتداد همان فلسفه ایست که تلاش می کند تصویری مستند از سابقه صلح دوستی ایرانیان به نمایش بگذارد و با اشاره دادن اذهان جهانی به این پیشینه تاریخی تاکیدی چند باره داشته باشد بر برنامه و راهبر های صلح آمیز نظام شاهنشاهی ایران در روزگار خود
بخش عمده دیگر تمبر ها به اماکن تاریخی ایران از جمله شیراز اصفهان آثار تاریخی کشف شده سنگ تراشه ها کتیبه های تخت جمشید و جالب آنکه حتی تمبری در یادبود ورزش فوتبال ایران در نظر گرفته شده است
جدای از آن نباید روایت سلسله وار تاریخ ایران را در آن رژه با شکوه از یاد برد که نمی دانم چطور این همه اسناد و دلایل را می توان بر خودستایی شخصی و فردی نسبت داد
از این گذشته در بسیاری از مطالب منتشره از سوی رژیم اسلامی و گاه دوستان در طیف چپ عنوان شده که محمدرضا شاه با برگزاری جشن های دو هزار و پانسد ساله تنها زرق و برق ظاهری ایران و همان شهر تهران را به نمایش گذاشته در حالیکه دیگر نقاط ایران ویرانه ای بیش نبود، هرچند باید گفت اری دیگر نقاط ایران ویرانه ای بیش نبود ولی محمد رضا شاه هرگز واهمه ای از نمایش آن نداشت بلکه نگاه او و حکومت او نگاهی همه جانبه به ایران بود برای اثبات این سخن من شما دوست عزیز و منتقدانی چون جنابعالی را ارجاع می دهم به فیلم ماندگار و با شکوه باد صبا که شخصا به واسطه فعالیت سابقم در حوزه سینما آنرا یک اثر ماندگار و جاودانه می دانم و همواره تعلق خاطر ویژه ای نسبت به آن دارم این فیلم را گویا منتقدان گرامی یا هرگز تماشا نفرموده یاگر به تماشا نشسته اند از یاد برده اند فیلم ساخته آلبرت لاموریس کارگردان شهیر و فقید فرانسوی است که اتفاقا در حول حوش زمانی برگزاری جشن های دو هزار و پانسد ساله ساخته شده فیلم مستندی ست درباره ایران که تماما از نمای بالا و با هلی کوپتر گرفته شده که از این منظر هم قابل توجه ست دوربین به سراسر ایران سفر کرده روستا ها دشت ها بیابانها جنگلهای شمال ،خانه های کاه گلی و جاده های خاکی کپر نشینان و عشایر و حتی حیات وحش ایران  و در نهایت دوربین به مراکز صنعتی و شهر تهران می رسد ،این فیلم واقعیت وجودی ایران را به خوبی نشان می دهد ،من همه خوانندگان و متقدان را به تماشای این فیلم ارجاع داده تا نخست همت همان دستگاهی که شما حاکمانش را بی خرد دانسته اید در ساخت و پرداخت و تبلیغ نام ایران ببینید و خود قضاوت کنید که آیا دستگاه حاکمه از نشان دادن ضعف ها کاستی ها روستا های ساده و کاه گلی اش هراس داشته یا اصولا این فیلم با چه هدف و دیدگاهی ساخته شد؟ و ایا هنوزی مستندی به زیبایی وزبان ترنم گونه این مستند تا کنون توانسته آداب و فرهنگ و جغرافیای ایران را به جهانیان معرفی کند، در این ارتباط اگر اشتباه نکنم گویا فیلم در بخش اسکار هم نامزد بهترین مستند آکادمی اسکار گشته بود.
ششم: گزارش ویلیام شوکراس روزنامه نگار انگلیسی با کتاب آخرین سفر شاه که جملاتش گویا منبع الهام بخش منتقدان است
در  واقع باید گفت منبع الهام بخش اینگونه جملات انقلابی و توده نواز را باید در آثار چند نویسنده غربی از جمله ویلیام شوکراس جیمز اونیل باری روبین و ماروین زونیس دانست که به طور محسوسی عینا با همان لغات و همان ادبیات نقل محفل انقلابیون دهه پنجاه شده و امروزه بویژه مرکز اسناد انقلاب اسلامی اشاعه دهنده آن است
اما شگفت اور است که اگر دیروز  مال و منال ایرانیان غارت شد  و آن همه بوق و کرنا از سوی غربیان به صدا در آمد چرا امروز که رژیم جان و مال مردم را غارت کرده سکوت کرده اند؟
با بررسی سایت ها روزنا مه ها ی رژیم و منتقدان به خوبی به خواننده آگاه نشان داده می شود که همه این سایت ها و رسانه ها هنری نداشته اند جز کپی برداری عینی و علنی از سخنان ویلیام شوکراسو پخش گسترده آن در قالب های گوناگون

هفتم سخنان خمینی ،خلخالی و ادبیات آنها در این زمینه
خمینی دورادور و بدون کمترین شناخت و سواد تاریخی و با بی بهرگی مطلق از فرهنگ ایران این چنین فریاد اعتراض سر میدهد
جنایات پادشاهان، تمام تاریخ ما را سیاه کرده است. مگر پادشاهان نبودند که به قتل عام خلایق فرمان می‌دادند و بدون کمترین وسواس دستور سربریدن صادر می‌کردند. به نظر پیغمبر اسلام کلمه شاهنشاه نفرت انگیزترین کلمه نزد خداوند است… آیا نباید علیه این جشنهای ننگین که در خلال آنها حاصل کار و عرق افراد برای مصارف پرخرج به هدر می‌رود اعتراض کرد؟
این در حالیست که  منادیان هم اینان امامان خود را با لقب شاه خطاب میکنند شاه چراغ شاه خراسان .شاه عبدل العظیم
خلخالی نیز در این ارتباط هر آنچه که ادبیات سخیف است ازین کلام خود کرده است
کوروش پسر جوانی بود از اهل "مر" که از شدت احتیاج مجبور گردید راهِ زنی پیش گیرد و لواط بدهد.
نژاد یهود، امروز به تبهکاری و دشمن بشریت معرفی شده‌اند... تنها معرف کوروش به نیکی و نیکنامی نیز همین یهودند... فریاد که همین یهود، همین دلال‌های سیاست بین‌المللی، برای ملل دیگر تاریخ، پادشاه نامدار معرفی می‌کنند و مردم را وادار می‌کنند که جشن بگیرند، پول بدهند و شادی کنند و برای دایر کردن این جشن‌ها، کار‌شناس می‌فرستند و میلیون‌ها تومان پول را به این وسیله به غارت می‌برند
. کوروش نیز مانند همه پادشاهان و زورمندان تاریخ که از موهبت‌های خدادادی فقط زور و شمشیر دارند و منطقی وحشیانه که به حکم زور باید دیگران را مقهور تسلیم امر و خواسته خود نمود، از تیره وحشی در ۲۵۰۰ سال پیش برخاست و در دستگاه بهمن پادشاه ایران به خدمت مشغول شد چون سودای جهانگیری در سر داشت با سپاه وحشی خود به جنگ با همسایگان پرداخت
. گاهی مردم را به تریاک و زمانی دیگر مردم را به می‌گساری و موسیقی و هنر و وقت دیگر آنها را به ورزش و میدان المپیک و بار دیگر آنها را به هیپی‌گری و درویشی و عرفان موهومی و سپس به لباس و مدپرستی مثل مینی‌ژوپ و ماکسی و میدی و غیره و بالاخره به وسیله سینما و تئا‌تر و تریا و کاباره و به وسیله مجلات و روزنامه‌های مزدور و عکس‌ها و فیلم‌های سـکسی و به وسیله رمان و تاریخ موهومی و روز تولد موش و سگ و گربه و یا کوروش کبیر مشغول کرده و می‌خواهند که ملت هیچگاه رشد فکری نداشته باشند
. باری این ادبیات کسانیست که منادی زیبا پرستی و دین رحمت و عطوفت هستند و مدافع همان مردمی که چنین به تاریخ و هویتش گستاخی روا میدارند
و این در حالیست که اگر کسی کوچکترین شکی به افکار آنها بکند زبان پاسخ آنها سرب است و گلوله

 در ارتباط با همین گفتار روزنامه ها آرتس جالب است در مقابل اداعای این منتقدان و نسبت دادن رژیم گذشته در تبعیت از لابی صهیونیستیکه   در جریان برگزاری جشن های دو هزار و پانسد ساله  اعتراض خود را از عدم دعوت پادشاه ایران از اسرائیلیان اینگونه عنوان می کند؛ میشل سالومون سال 1350 روزنامه ها ارتص:
این تمایل به بزرگی بر اثر تحقیر هایی است که در جوانی شاه به وی وارد امده است  و در او قوت گرفته است.
باری این نظر همان رسانه های اسرائیلی ست که اسلامیست های حکومتی در بوغ و کرنا کرده و در باب عدم اراده شاه در مقابل صهیونیست ها سخن رانده اند 

هشتم
دوست عزیز شاه کلید نوشته شما در واقع این جمله است که در بیست کیلومتری همان محل مردمی بودند که به نان شب محتاج و سر گرسنه به زمین می گذاشتند
شاید اگر بخواهم تنها بندی از نوشته تان را باز  تا حدودی بپذیرم همین جمله است که باز هم باید گفت کپی برداری عینی از همان نوشته ویلیام شوکراس است که باز نه این کپی برداری توسط جنابعالی بلکه از منبع دست دوم و سوم رسانه های منتقد دریافت کرده اید برای اثبات این سخن خواننده گرامی و شما را ارجاع می دهم به همه سایت ها روزنامه های رژیم و دوستان چپ و شباهت بی چون و چرا و کپی برداری مطلق دقیقا همین ادبیات از این نویسنده .
حال چرا من تنها در همین یک مورد با شما  که روی این  سخن هستید و البته سر سلسله جنبان ان جناب ویلیام شوکراس هست موافقم؟
باید گفت آری ایران آن روز سر از بستر خاکی برداشته بود که 14 سده نه روی حکومت با ثبات را دیده بود و نه معنای حکومت ملی را در مفهوم حقیق اش  ،این تنها در بعد سیاسی آن است در بعد فرهنگی که اصولا جز نامی از ایران کمتر انگاره ای از فرهنگ ایرانی باقی مانده بود فقر و فلاکت چندین سده ای و عقب ماندگی تاریخی بارزترین وجه کشور ایران بودو باید برای آن چاره ای اندیشیده می شد
در این مورد می خواهم بگویم اتفاقا در کشوری که مردم گرسنه هستند و فقر اقتصادی وجه بارز آن است ضرورت تبلیغات و بازاریابی  برای سرمایه گذاری و از طرفی تلاش برای ایجاد امنیت منطقه ای و بین المللی با استناد به زمینه های دموکراتیک  صلح و آزادی و حقوق بشربیشتر ضرورت دارد ،یک کشور اگر تضمین امنیت منطقه ای و بین المللی نداشته باشد اگر جلب توجه سرما یه گذاری خارجی نکند اگر تولید انگیزش در جهت ایجاد اعتبار جهانی نکند از کجا باید راه بهبود وضعیت اقتصادی را آغاز کند؟
جدای از این تمایل دارم بدانم چگونه ویلیام شوتراس و برخی از نویسندگان غربی به این استدلال رسیدند که برگزاری جشن ها موجب نارضایتی عمومی شد؟ آیا این ادعا یک مستند قابل اتکای آماری دارد یا صرفا ساخته و پرداخته ذهن نویسنده است؟
چرا حتی امروز با وجود همه این تبلیغ ها و گذشت سه نسل از آن رویداد نظر همان بیست کیلومتر آن طرف تر پاسارگاد را نمی پرسند؟ این امکان اگر چه برای من و شما و طیف پادشاهی اصولا محیا نیست برای رسانه های رژیم که دست کم فراهم است .چرا در یک برنامه زنده تلویزیونی آنرا به بحث نمی گذارد؟ دوست گرامی من نمی دانم این مسافت بیست کیلومتر را از کجا آورده اید اما شخصا بارها به آن منطقه سفر کردم با اهالی آن منطقه حتی هم نسلان خودم در این رابطه گفتگو کردم ولی هرگز چنین استنباطی را مشاهده نکردم اگر جنابعالی گمانی جز این دارید می توانید اسناد آن را به همگان عرضه کنید
در سوی دیگر یادمان نرود که در آغاز همین انقلاب خلخالی تصمیم به ویران کردن تخت جمشید گرفت اما شهامت و دلاوری مردمان مرودشت باعث گشت تا امروز من و شما بتوانیم هنوز به تخت جمشید افتخار کنیم شخصا با برخی اهالی مرودشت در این باره صحبت کرده ام آنها با دست خالی با تکه ای چوب و چماغ جلو بلدوزها و پاسداران خلخالی ایستادند و همانطور که یک بار در یکی از نوشته هایم عنوان کردم ای بسا به جاست دولت ازاد اینده ایران در فردای آزادی میهن  نشان ملی لیاقت را به مردم شجاع مرو دشت با افتخار تمام ارمغان کند .گمان نمی کنید این مردم  هم بخشی از همان مردم بیست کیلومتر آنطرف تری باشند که  بدان استناد  کردید؟
کسی که به بهای حتی از دست دادن جانش جلو آدمخوارانی چون خلخالی ایستاده ایا از  صرف هزینه مادی برای  حفظ هویتش هراس دارد ؟
نکته جالب آنکه هر گاه رژیم می خواهد از اهداف فرقه ای خودش بهره ببرد و آنرا مستند و مشروع جلوه دهد از واژه مردم نام می برد، اما شگفت انگیز است که چرا همه این توده مردم تنها از مساجد سر می آیند؟ و تکیه گاه ها و مهدیه ها و پایگاه های بسیج، تنها مرکز آماری رژیم است  آیا همین مردم مساجد همان بنیاد گراهایی افراطی دین و مذهب نیستند که سلسله جنبانش نواب صفوی ها ست
چگونه است که امثال کسروی ها هرگز مردم خطاب نشده اند اما نواب صفوی ها همیشه توده مردم بوده اند؟
جدای از این چند درسد همه این ادعا و مقاله های آتشین منبع پژوهشی و مستند و کار آماری ملموس داخلی ست؟چگونه یک جمله از نوشته یک نویسنده یا چند نویسنده خارجی عینا و بی کم و کاست در هزاران سایت و روزنامه و کتاب نقل می شود؟اما هیچ گونه منبع داخلی در این مورد تا کنون به ثبت نرسیده است ؟
باید گفت تمامی این مطالب که اغلب از سوی رژیم دامن زده شده در سه حوزه خلاصه می شود.
حوزه نخست که اصل مطلب هم به واقع همین استاین موضوع است که
1.       عناد و دشمنی رژیم  با اسلام
2.       نقش اسرائیل
3.       و سوم فقر اقتصادی مردم
که این سومی البته تنها پیراهن عثمان کردن موضوع است و اصل مطلب را نه در این موضوع اقتصادی بلکه در همان دو مورد اول که جنبه ایدئولوژیک دارد میبایست  جستجو کرد با این همه روشن است که مشکل عمده این طیف نه فقر اقتصادی مردم که اساسا مشکلاتی فراتر از این با رژیم گذشته است  که آنرا باید در  حوزه همان اختلافات ایدئولوژیک جستجو کرد
دوست عزیز گذشته از منتقدان حکومتی من همواره شخصا به نگرش چپ از برخی جهات احترام ویژه دارم اما زمانی نگرش چپ در خور احترام است که مسلک اصلاح گری خودش را مانند مکتب ایدئولوژیک و ویرانگری دهه 50 اشتباه نگیرد
اگر حقیقتا هدف شاه ایران  خود ستایی و خرید احترام جهانی برای شخص خود بود  باید نشست و روند زندگی او را کالبد شکافی کرد؟ این انسان چه لزومی دارد و چه سود و منفعت شخصی دارد که با همه گرفتاری های سنتی انسانی که چنین تصمیم خطیری می گیرد چه تفکر و روان شناسی دارد؟
نباید کمی شک کرد  که این منش در پی آن بود تا ای بسا انگاره های بومی و ملی کهن ایرانی بار دیگر باز آفرینی شده و خوراک فرهنگی و معنوی برای آیندگانش باشد ؟ در جائی که ما امروز برای تنها تغییر نشان پرچممان از نشان بیگانه به نشان بومی چه بها های که سی ساله ندادیم
از طرف دیگر اگر منظور و نظر محمد رضا شاه  خود ستایی فردی و خرید احترام بود چه اجبار و لزومی دارد سران 69 کشور جهان به مجلس خود ستایی شاه کشوری ویرانه و در فقر و مصیبت بروند ؟ آنها  حتی به هر هدف و بهانه ای رفتند ده میلیون بیننده در سراسر جهان چه اجبار و لزومی در خود می دید که شاهد خود ستایی شاه کشوری جهان سومی و گمنام باشند؟
آیا جز این است که محمد رضا شاه به خوبی زبان گفتگوی جهانی را درک کرده بود و به آن پی برده بود؟
و اگر سراسر  جشن های 2500 ساله خطا و غارتگری و خود ستایی فردی بوده چرا جمهوری اسلامی پس از سه دهه تفکر انقلابی گری و مبارزه با طاغوت به کپی برداری محض در شکل نازل تری دست می زند و خود را مبتکر جشن جهانی نوروز می داند؟
و در نهایت اگر جوان امروز ایرانی این چنین خود را شیفته اندیشه و تفکر کورش و بیانیه حقوق بشر او می داند نباید کمی منصف بود و دست کم یکی از کمترین عوامل آنرا همین تبلیغات نظام گذشته دانست ؟ به راستی چند درسد از توده مردم ایران تا پیش جشن های دو هزار و پانسد ساله اصولا شناخت و آگاهی از کورش و فراتر از آن منشور حقوق بشر او داشتند؟ مشکل مقایسه شما دوست عزیز در دو بعد نمایان است یک قیاسی است  سراسر نا متناسب و ناموزون  و دوم ارزش و بعد معنوی و فرهنگی یک امر فرهنگی را با ارزش اقتصادی یک عمل اقتصادی در یک مقطع زمانی محدود و برش یافته مقایسه کرده اید  و این ابدا قیاس مناسبی نیست .
روشن است که نظام پادشاهی در گذشته کاستی های خاص خود را داشته نمی توان متکبرانه منکر این موضوع شد  اما امروز با شکافتن گور کهنه تاریخ و تکیه بر بحث هایی که حتی اگر مبنای آماری مستند داشته باشد چه سودی به حال روند و  پیشبرد مبارزه اکنون  دارد؟ ایا گمان می کنید طرح چنین مسائلی آن هم شتاب زده و بدون تحلیل و ارایه سند و آمار  ان هم در چنین مقطع زمانی حساسی که بیش از پیش موضوع اتحاد و همبستگی نیروها و گریز از موضوع های تنش زا و اختلاف انگیز  مطرح است لازم بوده ؟ و این موارد موضوعی است که میبایست اکنون مورد  توجه قرار بگیرد ؟
بی شک امروز ما به هم اندیشی و همبستگی  ای نیاز داریم که پیش از آن چنین دغدغه های تاریخی را حل و یک بار برای همیشه با درس گیری از آن مسیر فردا را خردمندانه رقم بزنیم
 با سپاس
مهیستان
بلغارستان 


http://gomnamian.blogspot.ca/2012/08/blog-post_8318.html  

Thursday 29 December 2011

گفت‌وگوی اختصاصی «صبح امروز» با رضا پهلوی

صبح امروز، فرشاد محمدی

آنچه در پی می‌خوانید بخش اول مصاحبه اختصاصی رضا پهلوی، فرزند آخرین پادشاه ایران با وب‌سایت «صبح امروز» است.
به عنوان اولین سوال، آقای پهلوی جایگاه شما در جغرافیای سیاسی ایران کجاست؟ مانند ده‌ها و صد‌ها فعال سیاسی ایرانی دیگر، تنها یک فعال سیاسی هستید و یا جایگاه یک رهبر سیاسی را برای خودتان متصور می‌شوید؟
از ۲۱ سال پیش که فعالیت‌های سیاسیم را آغاز کردم، یک نیت و یک هدف و یک رسالت برای خودم بیشتر نمی‌شناختم و آن دفاع ازحقوق بشر و دموکراسی به مفهوم اخص کلمه در کشورمان بوده است. از بدو تشکیل نظام جمهوری اسلامی پیدا بود که انگیزه‌ای برای دلسوز بودن نسبت به حال مردم ایران ندارد. همانطور که شما خودتان می‌دانید روندی در کشور به لحاظ خفقان و نقض حوق بشر طی می‌شود که در آن به هیچ عنوان امکان پذیر نخواهد بود که کشور به سمت ترقی، در جهت مدرنیته، در جهت آزادی‌ها و برابری‌هایی که ملت ایران دهه‌ها است که در جستجوی آن هستند، حرکت کند؛ از صد سال پیش، از انقلاب مشروطیت تا به امروز.
بسیاری از هموطنانم نقش‌های مختلفی را برای من در ذهنشان بپرورانند؛ ولی اجازه بدهید من نقش خودم را آنگونه که می‌بینم و می‌شناسم و می‌خواهم به شما بیان بکنم و آن چیزی نیست جز اینکه به شما بگویم تنها دغدغه من این است که ما به روزی برسیم که در کشورمان انتخابات آزاد به معنای اخص کلمه داشته باشیم.
هدف من در این جغرافیای سیاسی رساندن ایران به شرایطی است که مردم بتوانند به آزادی‌های خودشان دست پیدا کنند و از نظر اینکه چگونه می‌توان چنین آینده‌ای را بدست آورد، قطعا انگیزه من این بود که به عنوان متد کار، مدافع «مبارزه مدنی بدون خشونت» باشم. چون معتقد هستم روش‌های خشونت آمیز منجر به یک راه حل دموکراتیک نمی‌شوند و اغلب به یک دیکتاتوری ختم می‌شوند.
بنابراین شاید بسیاری از هموطنانم نقش‌های مختلفی را برای من در ذهنشان بپرورانند؛ ولی اجازه بدهید من نقش خودم را آنگونه که می‌بینم و می‌شناسم و می‌خواهم به شما بیان بکنم و آن چیزی نیست جز اینکه به شما بگویم تنها دغدغه من این است که ما به روزی برسیم که در کشورمان انتخابات آزاد به معنای اخص کلمه داشته باشیم. چون معتقد هستم آینده ایران به شکل دموکراتیک و با صندوق رای باید تعیین بشود و آن هم انتخاب مردم ایران خواهد بود؛ چه در محتوای نظام آینده و چه در شکل نهایی‌اش.
آن نقشی که من در فردای ایران می‌توانم به عهده بگیرم، نه دغدغه امروز من است و نه نگرانی من. پس تکرار می‌کنم تنها هدف من آزادی کشورم است و بازگرداندن حق از دست رفته مردم که آن هم حاکم بودن به سرنوشت خودشان است.
پس آیا از صحبت‌های شما می‌توانیم چنین نتیجه بگیریم که شما یک فعال سیاسی هستید که دغدغه حقوق بشر دارد؟
حقوق بشر را موقعی می‌توانیم جست‌و‌جو کنیم که برابری کامل بوجود بیاید. برابری کامل موقعی بوجود می‌‌آید که نوع ایدئولوژی‌ها چه مذهبی چه سیاسی که باعث نابرابری و تبعیض می‌شوند، جایی در فضای عمومی پیدا نکنند.
حقوق بشر یک جنبه آن است. من معتقد هستم بهترین نظامی که می‌تواند کشور ما را در جهت ترقی و مدنیت هدایت کند در اصل نظامی دموکراتیک و سکولار خواهد بود؛ سکولار به مفهوم جدایی کامل دین از حکومت. این یک شرط کلیدی است برای دست یافتن به دموکراسی. بقیه مسائل به لحاظ شکل و محتوا را مردم ایران باید تعیین بکنند. حقوق بشر را موقعی می‌توانیم جست‌و‌جو کنیم که برابری کامل بوجود بیاید. برابری کامل موقعی بوجود می‌‌آید که نوع ایدئولوژی‌ها چه مذهبی چه سیاسی که باعث نابرابری و تبعیض می‌شوند، جایی در فضای عمومی پیدا نکنند. برای اینکه در این شرایط یک عدم مساوات بصورت طبیعی پیش می‌‌آید و نمونه‌اش هم این است که ما در نظام به اصطلاح اسلامی می‌بینیم که چه نوع تبعیضاتی را نسبت به سایر ادیان و حتی سایر گروه‌های قومی وجود دارد. حقوق بشر،  دموکراسی و سکولاریسم به هم ربط دارند. شما نمی‌توانید با حقوق بشر به دموکراسی برسید و یا با تاکید بر روی دموکراسی به حقوق بشر؛ این‌ها لازم و ملزوم و مکمل یکدیگر هستند.
با این وجود بسیاری از طرفداران شما، شما را به عنوان حافظ تاج و تختِ سلطتنت می‌دانند و شما را با القابی چون «شاهزاده» و «ولی‌عهد» می‌خوانند. نظر شما در مورد این‌که عده‌ای هویتی بیش از آنچه که خود شما می‌گویید برای شما قائل می‌شوند چیست؟
این حق آن‌ها است که به عنوان طرفداران نظام پادشاهی مشروطه، شخصی را که به نظر آن‌ها کاندیدای این نقش است را در نظر داشته باشند و به او اعتقاد داشته باشند. همانگونه که شخصی معتقد به جمهوری است. این جز حقوق افراد است و نمی‌توان این مسئله را از آن‌ها جدا کرد. مفهوم واقعی دموکراسی تکثر عقاید است. عقیده‌ها می‌توانند متفاوت باشند و با سلیقه‌های کاملا متقابل نسبت به هم باشند. حق هر شهروند است که معتقد به یک شکل نظام و حتی معتقد به یک رهبری خاص باشد و این را نمی‌توان از حق مردم ضایع کرد.
نقشی که برای خودم می‌بینم کمک کردن برای رسیدن به یک هدف ملی است و رفتار و افکار من فرامسلکی، فرامذهبی و فراحزبی است و خودم را مدافع هیچ طیف یا گروه یا اندیشه یا فلسفه یا ایدئولوژی خاصی نمی‌دانم و اصلا وارد بحث شکل نظام نمی‌شوم.
تکرار می‌کنم نقشی که برای خودم می‌بینم کمک کردن برای رسیدن به یک هدف ملی است و رفتار و افکار من فرامسلکی، فرامذهبی و فراحزبی است و خودم را مدافع هیچ طیف یا گروه یا اندیشه یا فلسفه یا ایدئولوژی خاصی نمی‌دانم و اصلا وارد بحث شکل نظام نمی‌شوم. برای اینکه این تصمیمی است که به موقع خودش باید در ایران گرفته شود. ولی در شرایط حاضر ما نه جو آزادی داریم؛ نه می‌توانیم انتخابات آزاد برگزار کنیم؛ نه می‌توانیم مجلس موسسانی داشته باشیم. در این مرحله این بحث‌ها ثانوی است. اصل مسئله را نباید فراموش کرد. ما یک جبهه واحد داریم؛ برای همه افرادی که طرفدار حکومت دموکراتیک و سکولار هستند. در مقابل یک حکومت مذهبی که سد راه ترقی و پیشرفت و آزادی کشورمان است. به نظر من تا زمانی که چنین نظامی سر کار باشد، به هیچ کدام از اهداف دیرینه و یا کنونی کشورمان دست پیدا نخواهیم کرد. بنابراین من به عنوان یک چهره سیاسی از هم‌میهنانم، از هر اندیشه و تعلق سیاسی که هستند، خواسته‌ام این است که توجه خود را روی هدفی بگذارند که همه در آن ذی‌نفع هستیم و آن، این است که  در برابر یک دشمن واحد یک جبهه واحد را تشکیل بدهیم.
موضوع این است که شما خود را به عنوان «ولی‌عهد» قبول دارید یا خیر؟ خصوصاً این‌که در یک مراسم رسمی به عنوان «پادشاه» سوگند یاد کرده‌اید. آیا قصد ندارید در یک مراسم رسمی دیگر و یا یک بیانیه رسمی این سوگند را باطل کنید؟
در سال ۱۹۸۰ یعنی در سال ۱۳۵۹، روزی که طبق قانون اساسی گذشته مملکت، به سن قانونی رسیده بودم، سوگند و یا آن پیامی که به هم میهنانم دادم را اجازه بدهید به صورت خیلی شفاف و مشخص به شما بیان کنم. در آن فضایی که ایران در بحبوحه و تب انقلابی بود، تنها هدفم این بود که به هم‌میهنانم بگویم که شما اگر امروز به این نهاد (سلطنت) پشت کرده‌اید اما این نهاد هرگز به شما و ملت ایران پشت نخواهد کرد و در اختیار شما خواهد بود، اگر بخواهید چنین تصمیمی بگیرید. مسئولیتی که من پذیرفتم بر اساس آن چیزی بود که در قانون اساسی کشور وجود داشت و یک نقش بی‌طرف و فرامسلکی و فراسیاسی بود.
من فکر نمی‌کنم که آن رفراندوم (فروردین ۵۸) بر مبنای دموکراتیک انجام شده باشد. حتی اگر فرض بکنیم که اکثریت مردم در آن زمان به همین نظامی که الان سر کار است رای داده‌اند، از کجا معلوم که ۳۳ سال بعد این حق را ندارند که تغییر نظر بدهند. این حقی است که از شهروندان هیچ کشوری نمی‌توان گرفت.
اجازه بدهید تاکید کنم زمانی که این سوگند را خوردم در همان‌ جا و در‌‌ همان لحظه اشاره کردم که اختیار تصاحب این میراث را به عهده هم‌میهنانم می‌سپارم. یعنی این انتخاب مردم باید باشد؛ روزی مردم ایران در آزادی کامل و در ‌‌نهایت تصمیم بگیرند که شکل نظام سیاسی کشورشان در آینده در فورم دمکراتیکِ یک نظام پادشاهی پارلمانی باشد و در آن زمان این نقش می‌تواند تعیین شود و اگر خواستند که من این نقش را ایفا بکنم، این اختیار را بر من خواهند گذاشت.
بنابراین تا به مرحله‌ای برسیم که مردم ایران بتوانند در یک فضای سیاسی آزاد، صحبت از این تصمیم که شکل نظام کشور چه باشد، بحث عبثی است و تنها یک بحث تئوریک خواهد بود.
من فکر نمی‌کنم که آن رفراندوم (فروردین ۵۸) بر مبنای دموکراتیک انجام شده باشد. حتی اگر فرض بکنیم که اکثریت مردم در آن زمان به همین نظامی که الان سر کار است رای داده‌اند، از کجا معلوم که ۳۳ سال بعد این حق را ندارند که تغییر نظر بدهند. این حقی است که از شهروندان هیچ کشوری نمی‌توان گرفت.
بنابراین، در فردای آزادِ ایران، سوال این باید باشد که مردم «چه می‌خواهند» و حتی در مورد همین نظام بگویند جمهوری اسلامی آری یا نه. باید تکلیفمان را مشخص کنیم. منتها در فضای کاملا باز؛ در فضایی که هیچ دهانی بسته نیست؛ هیچ قلمی شکسته نشده باشد؛ هیچ زندانی سیاسی در زندان نیست؛ تمام مطبوعات ایران آزاد هستند؛ تمام احزاب سیاسی حق شرکت در انتخابات دارند؛ در چنین شرایطی من به عنوان یک شهرومند ایرانیِ معتقد به اصول دموکراتیک، به رای اکثریت احترام خواهم گذاشت و امیدوارم هر ایرانیِ دیگر هم به همین شکل با قضیه برخورد کند.
بسیاری از فعالین سیاسی و اجتماعی ایرانی هزینه‌های بسیار سنگینی را متحمل شده‌اند، مدارک دانشگاهی و موفقیت‌های علمی  یا سیاسی بسیار بزرگی دارند اما جایگاه «رضا پهلوی» را ندارند، می‌خواهم بپرسم آیا موافق هستید که بخشی از جایگاه شما به خاطر رابطه خونی با محمدرضا پهلوی بوده است؟ اگر «رضا پهلوی» فرزند «محمدرضا پهلوی» نبود آیا جایگاه امروز را داشت؟
بله من منکر این نیستم، به هرحال یک سرمایه‌ای در این نام هست که یک تاثیر سیاسی و یک نقشی در صحنه سیاسی دارد، به همین دلیل که به هر حال اسم شناخته شده‌ای است و می‌تواند یک توجه خاصی را نسبت به من جلب بکند. اما نه الزاماً فقط به خاطر این نام. من فکر می‌کنم تعداد زیادی از هم‌میهنانم که اطلاع بیشتری از فعالیت‌ها و تفکرات من دارند، معتقد به اندیشه من هستند نه اینکه الزاماً چون فرزند یک پادشاهی بودم.
به نظر شما استفاده از این جایگاه سیاسی منطبق بر منش دموکراسی است؟
بله، چون تا زمانی که در جهتی این سرامیه سیاسی را خرج می‌کنم که به نفع جامعه باشد و تشخیصش  این‌که آیا در این راستا دارم عمل می‌کنم یا خیر با خود جامعه است، تا زمانی که از این سرمایه در بهبود وضع مملکت و خدمت به هم‌میهنانم استفاده بکنم، چرا که نه؟
آقای پهلوی شما شکایتی علیه آقای خامنه‌ای مطرح کرده‌اید، می‌خواستم بصورت خیلی خلاصه بفرمایید مفاد این شکایت چه بوده؟
قبل از اینکه پاسخ این سوال را بدهم، می‌خواستم بگویم که این تصمیم را جدیداً نگرفتم؛ از مدتی قبل به دنبال آن بودم. فقط یک شرایطی پیش آمد که به نظر من این کار را امکان پذیر کرد. از یک سو بوجود آمدن «دادگاه بین‌المللی کیفری» که بخش جدیدی در دادگاه لاهه است؛ برای رسیدگی به شکایاتی از همین نوعی که ما داشتیم؛ برای تعقیب شخصیت‌هایی که در نقض فاحش حقوق بشر در کشورها و جنایت علیه بشریت دست‌اندارکار مستقیم هستند؛ از طرف دیگر جو بین‌المللی که تا دیروز اگر خیلی از سیاسیون ما  را در ایران زندانی می‌کردند یا در خارج از کشور ترور می‌کردند و دنیا بیشتر در جست‌وجوی تجارت با جمهوری اسلامی بود تا توجه به برخورد با هم‌میهنانمان در داخل کشور،تغییر کرده است.به همین دلیل برای اینکه در چنین شرایطی بتوان این اقدام را انجام داد، جو را بسیار مناسب‌تر دیدم.
همین یکی دو هفته دیگر متن این نامه به کشورهایی که عضو شورای امنیت سازمان ملل متحد هستند، فرستاده خواهد شد و متن آن در تارنمای خودم برای اینکه دوستان عزیز و هم‌میهنان محترم مطالعه کنند، در اختیار قرار خواهد گرفت.
 ضمن اینکه من سعی کردم به این اقدام یک جنبه جمعی بدهم؛ یعنی نه به عنوان یک حرکت سرخود و فردی. به همین دلیل تصمیم گرفتم که پروژه این شکایت‌نامه را در تعداد زیادی از وبلاگ‌ها و تارنماهای موجود به عنوان یک سند قرار دادیم و بیشتر از سه هزاو پانصد عکس‌العمل از سرتاسر ایران و خارج از کشور داشتیم. متخصصین و فعالان حقوق بشر که عکس‌العمل نشان دادند و نطر خودشان را دادند، چه از نظر اسامی چه از نظر  پیشنهادات حقوقی، دوستان وکیلی که عکس العمل مثبت نشان دادند آقای … [- آقای مصطفایی؟] آقای مصطفایی بله و ایشان هم با تعدادی از دوستان به شکل داوطلبانه تصمیم گرفتند که به تکمیل متن شکایت‌نامه کمک کنند و بخصوص مهم‌تر از خود شکایت‌نامه پرونده‌هایی‌ است که با استفاده از اسناد مختلف، موارد نقض حقوق بشر را در ایران به تفصیل توضیح می‌دهد، چه در ارتباط با اقوام، چه در ارتباط با اقلیت‌های مذهبی، چه در ارتباط با زنان و خیلی مسائل مربوطه به عنوان سندیت، ضمیمهٔ این نامه تهیه شده که در شرف تکمیلِ کامل است.
با توجه به اینکه از چند ماه پیش که این‌کار آغاز شد تا کنون خیلی فیدبک (بازخورد) گرفتیم و متخصصین امر و کار‌شناسان روی این مسئله کار می‌کنند. در ابتدای سال آینده یعنی همین یکی دو هفته دیگر متن این نامه به کشورهایی که عضو شورای امنیت سازمان ملل متحد هستند، فرستاده خواهد شد و متن آن در تارنمای خودم برای اینکه دوستان عزیز و هم‌میهنان محترم مطالعه کنند، در اختیار قرار خواهد گرفت؛ من‌جمله همان گزارش ضمیمه این شکایت که دائم در حال تکمیل است،
بنابراین این نامه را به زودی برای مقامات خواهیم فرستاد و منتظر هستیم شورای امنیت سازمان ملل، دادگاه بین‌المللی کیفری را برای پیگیری این پرونده برگزار بکند، چون روش این است. یعنی شما می‌دانید که در اساس‌نامه رم نمی‌توانید از کشورهایی که امضا کننده این اساس‌نامه نیستند شکایت مستقیم به دادگاه کیفری بفرستید و مجبور هستید از طریق سازمان ملل اقدام بکنید به همین دلیل، ما از نظر روش به سازمان ملل مراجعه کردیم و نه مستقیم به دادگاه کیفری بین‌المللی.
شکایت شما هم‌زمان شده با شدت گرفتن تحریم‌ها و همچنین تهدید‌ها در مورد حمله نظامی به ایران که به عنوان «دخالت بشردوستانه» یا «جنگ بشر دوستانه» عنوان می‌شود. فکر نمی‌کنید که شکایت شما در این برهه زمانی به وخیم‌تر شدن اوضاع ایران کمک کند؟
اتفاقاً همه هدف من جلوگیری از این سناریو‌ است. دنیا تا کنون در برخورد با جمهوری اسلامی دو راه بیشتر به زبان نیاورده است. نخست دیپلماسی که تا به‌حال به نتیجه نرسیده است و دیگری سناریوهای تهاجمی، رزمی، نظامی و جنگی است. دنیا هیچ‌وقت به فکر بیان یک آلترناتیو سوم  که من اسمش رو گذاشتم راه سوم و در کتاب زمان انتخاب من هم که دو سال پیش چاپ شد به این مسئله اشاره کردم که راه سومی هم هست و آن هم سرمایه‌گذاری روی خود مردم آن کشور است که بهترین وسیله هستند و با کمترین هزینه و مشروع‌ترین راه می‌توان این را عوض کرد.
اگر ایران به آزادی و دموکراسی برسد، مشکل هسته‌ای و خطر جمهوری اسلامی هم حذف می شود؛ ولی نه از طریق رزمی یا بر فرض بمب‌باران تاسیسات هسته‌ای ایران. به نظر من این سناریویی بازنده – بازنده است و اینکه الزاما دنیا نتیجه‌ای از آن نخواهد گرفت.
ضمن اینکه نیت دیگر من این بود که مسئله حقوق بشر که به نظر من برای ما مسئله محوری ا‌ست – وقتی می‌گویم ما، ما مردم ایران را می‌گویم – برای دنیا الزاماً ممکن است نباشد و مسئله هسته‌ای ایران را مد نظر داشته باشند. اتفاقا ما باید بتوانیم در این پارامتر «مسئله حقوق بشر» را مسئله کلیدی عنوان کنیم و حساسیت جهان را به این موضوع و این مهم جلب کنیم که ما زمانی خواهیم توانست نقض حقوق بشر را در ایران از بین ببریم که ایران به‌ آزادی و دموکراسی برسد.
اگر ایران به آزادی و دموکراسی برسد، مشکل هسته‌ای و خطر جمهوری اسلامی هم حذف می شود؛ ولی نه از طریق رزمی یا بر فرض بمب‌باران تاسیسات هسته‌ای ایران. به نظر من این سناریویی بازنده – بازنده است و اینکه الزاما دنیا نتیجه‌ای از آن نخواهد گرفت. مسئله دموکراسی در ایران مدت زیادی به عقب خواهد افتاد و تنها به نفع خود نظام جمهوری اسلامی تمام خواهد شد.
 اتفاقاً برای جلوگیری از این نوع خطرات، راهکار سومی را باید در صحنه ارائه داد وگر نه جهان می‌گوید آیا راه دیگری هست؟ این راه دیگر را چه کسی باید نشان بدهد؟ خب ما مردم ایران باید نشان بدهیم، مثلا گذشته از اینکه مسئله حقوق بشر را معرفی می‌کنیم بلکه بگوییم که مکانیزمی وجود دارد که از طرف مردم ایران و با پشتیبانی مردم ایران می‌تواند برای هدف نجات ایران، از طریق خود مردم ایران، با دنیا وارد تعامل شود.
 یعنی فرض بکنید یک شورای ملی برای معرفی کردن این آلترناتیو معرفی شود؛ یعنی تمام نیروهای سیاسی و چهره‌هایی که خارج از نظام هستند و در آن آلترناتیو بدیل نظام فعالیت ‌می‌کنند. دنیا وقتی با این آلترناتیو وارد یک رابطه مستقیم شود، بیشتر به فکر راهکاری غیر از سناریوهای رزمی یا جنگی و تهاجمی خواهد افتاد، در نبود این آلترناتیو، در نبود این تشکل، در نبود این راهکارهای دیگر است که خطر حمله نظامی به ایران بیشتر خواهد شد، و نه کمتر.
اما در مورد دارفور و لیبی اتفاق برعکسی افتاد، پس از آنکه در دارفور ۶۰۰هزار نفر کشته شدند و در واقع یک «نسل کشی» اتفاق افتاد، شورای امنیت سازمان ملل این مسئله را محکوم کرد و بعد اتفاقی که افتاد «دخالت بشر دوستانه» بود، در لیبی هم دقیقاً به همین صورت اتفاق افتاد، یعنی محکومیت جمهوری اسلامی در شورای امنیت سازمان ملل، منجر به دخالت بازوی اجرایی سازمان ملل شد؛ ناتو به لیبی حمله کرد، پاسخ شما چیست؟
سناریوی لیبی را اصلا نمی‌توان با ایران مقایسه کرد. شما یک نفر روبرو بودید در راس حکومت، قذافی بطور مثال که اصل مشکل را ایجاد می‌کرد و اصلا قابل مقایسه با ایران نیست و حتی سوریه که شاید شبیه‌ترین به ایران باشد هم وضعیتش مشابه سناریویی که برای ایران من مجسم می‌کنم نیست. مسئلهٔ دارفور هم که یک مسئله «نسل کشی» بود که باید جلوی  آن‌را به هر قیمیتی می‌گرفتند.
 شما در نظر بگیرد که ایران کشوری دارای یک بخش مدنی فعال ا‌ست. هرچقدر هم سرکوب شده، اما زمینه نهادهای غیرانتفاعی و جامعه مدنی در کشور ما وجود دارد. مسئله حرکت‌های سیاسی و بافت اجتماعی و اصلا تفکر سیاسی در ایران به نظر من مرکب‌تر و با تجربه تر است. به نظر من اگر با خیلی از این کشور‌ها مقایسه بگذاریم از این لحاظ  ایران جلو‌تر است.
ما به دنیا می‌گوییم اگر شما فکر می‌کنید که فقط با اهرم‌های فشار به شکل تحریم‌های اقتصادی می‌توانید روی رژیم فشار بیاورید و فکر می‌کنید که این الزاما منجر به فروپاشی جمهوری اسلامی خواهد شد، خیر!
 به نظر من نمی‌شود با یک سناریوی واحد تمام مشکلات دنیا را به یک فورم حل کرد. در ارتباط با مسائل ایران به هر ترتیب هیچ روشی که منجر به خشونت بشود، چه خشونتی که از جانب خود مردم ایران صورت بگیرید، چه از جانب نیروهای خارجی، به نظر من تنها هزینه را برای جامعه ما بالا می‌برد و الزاماً منجر به دموکراسی و یک نتیجه دلخواه نخواهد بود.
به همین دلیل من یک حرکت نافرمانی مدنی را پیشنهاد می‌کنم؛ منتها با حمایت بین‌المللی. به خاطر اینکه همه جریاناتی که در چند دهه اخیر بر مبنای نافرمانی مدنی به‌دور از خشونت  وجود داشته‌اند، مسلماً بدون حمایت بین‌المللی ممکن نبود که به آسانی به موفقیت برسند. از لهستان بگیرید تا مجارستان تا خیلی از کشورهای دیگر.
بنابراین منکر این نیستم که به هر حال این‌کار را مردم ایران به تنهایی نمی‌توانند انجام بدهند و باید متکی به حمایت‌های بین‌المللی باشند. اما ما به دنیا می‌گوییم اگر شما فکر می‌کنید که فقط با اهرم‌های فشار به شکل تحریم‌های اقتصادی می‌توانید روی رژیم فشار بیاورید و فکر می‌کنید که این الزاما منجر به فروپاشی جمهوری اسلامی خواهد شد، خیر! بایستی اهرم فشار داخلی هم وجود داشته باشد و آنجاست که مسئله حمایت مستقیم از مردم ایران مطرح خواهد شد.
در این ۳۳ سال یک‌بار دیده نشده که مردم ایران با همین جهان آزاد یک دیالوگ رسمی و مستقیم با جهان برقرارکنند. تنها و تنها دیالوگشان – چه دیپلماتیک وچه غیر دیپلماتیک – با مسئولین و مقامات همین نظام بوده! کِی جهان از مردم ایران پشتیبانی واقعی کرد؟ این فرض را نمی‌شود کنار گذاشت اما اگر به این نتیجه برسند که بهتراست به جای اینکه سر مردم ایران بمب بریزند بیایند حمایت کنند، شاید راهی باشد که هم به سود مردم ایران تمام شود و هم به سود خودشان در راه منافع مشترکی که با رژیم جمهوری اسلامی دارند.
 این مورد که تا بحال امتحان نشده که بخواهیم از الآن آیه یاس سر بدهیم و بگوییم راهکار این نیست و اگر غیر از این باشد مسلماً منجر به یک برخورد نظامی خواهد شد و یا اصلا بطور کلی اعتراف به شکست و نهادینه شدن جمهوری اسلامی برای مدت‌ها که خدا می‌داند عواقب این‌کار چه خواهد بود.
شما عنوان کردید که تحریم‌ها علیه ایران باید هم‌زمان باشد با فشارهای داخلی، فشارهایی که هم‌زمان از داخل مردم به جمهوری اسلامی وارد می‌کنند، می‌خواستم موضع شما را درباره تحریم‌های اقتصادی بدانم، اگر این شکایت‌نامه شما منجر به تحریم بیشتر ایران بشود…
اگر هدف از تحریم، کشیدن مجدد مقامات جمهوری اسلامی به میز مذاکره است، این تنها یک اتلاف وقت خواهد بود و مردم ایران باز بیشتر صدمه و ضرر خواهند دید، اگر دنیا همچنان فکر می‌کند که با این رژیم می‌تواند کنار بیاید – که به نظر من هرگز نخواهد توانست – اینجاست که به جهان باید بگوییم اگر می‌خواهید وقت تلف کنید، به همین روشی که تا الآن رفتید بروید و هیچ نتیجه متفاوتی نخواهید گرفت.
به اعتقاد من تحریم‌هایی که صرفاً به معنای فشار اقتصادی روی رژیم باشند ولی ضمناً روی مردم ایران هم فشار بیاورند و به نوعی به مسائل اضافه‌تر که یک شانسی به جامعه ما بدهد که بتواند در مقابل رژیم بیشتر تقویت بشود، وصل نباشد در آن راستا من تحریم‌های اقتصادی را مفید نمی‌دانم بلکه در دراز مدت مضر می‌دانم.
 حالا راهش چیست؟ راهش این است که بیشتر دنبال تحریم‌هایی باشیم که فشار را روی سران و مسئولین حکومت می‌آورد؛ مثلا حساب‌های بانکی‌ آنها حالا چه متعلق به سپاه باشد چه سران حکومت. یا فرض کنید تحریم‌های دیپلماتیک، غدغن کردن سفر تمام مقامات جمهوری اسلامی و خانواده‌های آنها به خارج و از این قبیل تحریم‌ها.
 اما اگر در یک دید وسیع‌تری نگاه کنیم به نظر من جهان الان به مرحله تصمیم کلیدی رسیده است. اگر هدف از تحریم، کشیدن مجدد مقامات جمهوری اسلامی به میز مذاکره است، این تنها یک اتلاف وقت خواهد بود و مردم ایران باز بیشتر صدمه و ضرر خواهند دید، اگر دنیا همچنان فکر می‌کند که با این رژیم می‌تواند کنار بیاید – که به نظر من هرگز نخواهد توانست – اینجاست که به جهان باید بگوییم اگر می‌خواهید وقت تلف کنید، به همین روشی که تا الآن رفتید بروید و هیچ نتیجه متفاوتی نخواهید گرفت.
در همان زمانی که جنبش سبز به راه افتاد و دیدیم چطور نظام در همان اوایل کار از این مسئله وحشت کرده بود و اگر آن زمان جهان تصمیم به حمایت گرفته بود، ممکن بود مسائل خیلی متفاوت باشد.
 راه متفاوتش پس چیست؟ همین چیزی است که توضیح دادم و به نظرم این تفاوت فاحشی را ایجاد خواهد کرد؛ به مردم ایران امید خواهد داد که دنیا بالاخره به حرف ما رسیده  که بالاخره به ما کمک واقعی بدهد.
 این‌ها تعارف‌های صوری نیست و واقعاً یک قصد واقعی برای این‌کار وجود دارد و طبیعتاً کفه ترازو و سنگینی را به نفع مردم خواهد کرد. نظام آسیب پذیریش را به همه ما نشان داده است. نمونه‌اش دو سال پیش، در همان زمانی که جنبش سبز به راه افتاد و دیدیم چطور نظام در همان اوایل کار از این مسئله وحشت کرده بود و اگر آن زمان جهان تصمیم به حمایت گرفته بود، ممکن بود مسائل خیلی متفاوت باشد. کمااینکه نمونه‌اش را در مصر یا جاهای دیگر دیدیم، اما این کار را جهان نکرد و به هرحال یک فرصت بسیار مهم از دست رفت.
 به هر حال اینکه یک فرصت در گذشته از دست رفته به این معنی نیست که ما باید همه چیز را رها کنیم و در جهتی که می‌توانیم موثر عمل بکنیم پیش نرویم، به هرحال این یک سناریوی دوگانه ا‌ست یعنی از یک سو نقش مردم ایران، فعالین سیاسی، سازمان‌ها و تشکل‌های آزادیخواه ایران چه در داخل و چه در خارج است، از سوی دیگر هم عکس‌العمل جهان، موضع گیری‌های آنها نسبت به این مسئله که در روند کار و آینده کوتاه مدت خیلی تاثیرگذار خواهد بود. شرایطی که می‌تواند در منطقه ما پیش بیاید من‌جمله در ارتباط با ایران و جمهوری اسلامی.
شما  درمورد این شکایت توضیحاتی دادید ولی من می‌خواهم از شما آن واژهٔ حقوقی اصلی که در شکایت‌نامه طرح شده را بپرسم، شما آقای خامنه‌ای را به چه چیزی متهم کرده‌اید؟ نقض حقوق بشر؟ جنایت علیه بشریت؟ نسل کشی؟ به چه چیزی دقیقاً؟
ترکیبی از همه این‌ها. ولی در یک جمله بگویم «جنایت علیه بشریت». ببینید این دقیقاً آن‌چیزی است که بتوانیم به آن یک پایه حقوقی بدهیم؛ نه فقط بحث سیاسی. چون بحث سیاسی و آنالیز آن کاملا مشخص است، اما چرا یک پایه حقوقی دارد؟ برای اینکه نمونه‌اش را ما با شخصیتی به اسم «لورا باگبو» در کشور ساحل عاج داشتیم که دقیقاً بر همین مبنا توسط دادگاه کیفری محکوم و به محاکمه کشیده شد.
 جنایت علیه بشریت نشان دهنده یک سیاست حکومتی دائمی است؛ یک نقض مربوط به یک زمان خاص و در مورد یک اتفاق خاص نیست، بلکه نشان دهنده این است که بصورت اصولی این سیاست دنبال شده است. ولی چرا آقای خامنه‌ای؟ چون همه دستگاه‌هایی که در ایران تحت کنترل ایشان هستند دستگاه‌هایی هستند که مستقیماً در این نقض حقوق بشر به اشکال مختلف در کشور ما شرکت دارند و تصمیم گیر نهایی و عامل اصلی حمایت از این دستگاه‌ها و این سیاست و این حکومت طبیعتاً شخص خامنه‌ای ا‌ست. بنابراین اگر بخواهیم بگوییم مسئولیت نهایی با کیست، طبیعتاً با ایشان است، به همین دلیل که شما نمی‌توانید از یک مجموعه آدم‌ها و تشکیلات به یک دادگاه کیفری شکایت کنید، بالاخره کسی باید پاسخگو باشد و شخص مسئول و پاسخگوی نهایی و تصمیم گیرنده اصلی علی خامنه‌ای ا‌ست.
آقای پهلوی، شما برای اینکه آقای خامنه‌ای را در شورای امنیت سازمان ملل محکوم کنید قصد دارید همه اعضای شورا یعنی باید اکثر اعضای شورا را راضی کنید. برای اینکه بتونید تمام اعضا  شورای امنیت را راضی کنید، چه امکاناتی دارید؟ چه دستگاه دیپلماسی دارید؟  صرفاً به نامه نگاری و ملاقات‌ها اکتفا می‌کنید یا دستگاه‌های دیگری هم در اختیار دارید؟
بگذارید مسائل دقیق و تکنیکی‌ اش را به متخصصین امر و حقوقدان‌هایمان واگذار کنم که بتوانند توضیحات دقیق‌تری در این مورد بدهند. ولی در حدی که درک کرده‌ام می‌توانم به شما بگویم که چه از نظر روش و چه متدولوژی می‌توان پیش رفت و راهکارش همین راهکاری‌ است که در حال حاضر می توان به کاربرد. این دقیقاً چیزی است که حتی دادستان دادگاه کیفری بین‌المللی که ازش سوال شد درباره شکایت‌نامه من، که نظر شما در این مورد چیست؟ تایید کرد که راهش همین روشی‌ است که اتخاذ شده است. حالا اینکه آیا نتیجه خواهد داد یا پشت سرش چه پیگیری‌های دیگری باید انجام داد، باید از تمام لوازم و امکانات استفاده کرد. من به سهم خودم سعی خواهم کرد از تمام ارتباطاتی که در طول این سال‌ها داشته‌ام با انواع و اقسام شخصیت‌های بین المللی، چه فعالین سیاسی، چه فعالین حقوق بشری، چه افراد با نفوذی که تصمیم گیر سیاسی هستند، در مجالس مختلف کشور‌ها، روسای احزاب، حتی بعضی روسای ممالک، به هر حال از هر طریقی که به نظر من در پیگیری این مسسله بتوان فشار آورد، این فشار را می‌آورم.
این حرکت تا روزی که هم میهنانمان آزاد نشدند تا آن روزی که یک نفر زندانی سیاسی در زندان‌های کشورمان باشد، من یک نفر به هیچ عنوان کوتاه نخواهم آمد و تا آخرین نفسی که در سینه‌ام باشد، این مسئله را دنبال خواهم کرد، حالا به هر قیمتی که می‌خواهد باشد.
 من نمی‌توانم به جای شورای امنیت به شما پاسخی بدهم و می‌دانید که این مسئله حساس بر می‌گردد به موضعی که روسیه و چین در این مورد اتخاذ خواهند کرد، بنابراین مسلم است که باید مسئله را به شکل و پروتکلی که در اختیار کسانی مثل ما هست اتخاذ کرد و البته پیگیرش بود. من امیدوار هستم که هم‌میهنانمان چه از طریق پتیشن، چه از طریق اعلام همبستگی‌، حمایت از این کار و فشار آوردن با تمام اهرم‌های ممکن، چه دولت، چه احزاب، چه سندیکا‌ها، چه مطبوعات چه سازمان‌های بین‌المللی چه سازمان‌های حقوق بشری نشان بدهند. تا این انتظاری که جامعه ما دارد بی‌جواب نماند. در واقع جهانیان را  درمورد این که چه موضع‌گیری در قبال این مسئله می‌کنند در یک معذوریت بیشتری قرار بدهند برای اینکه هر حال یک روزی این‌ها باید پاسخگوی مردم ایران باشند.
از این را من شعار وار نمی‌گویم، بر یک مبنای حقوقی، انسانی، تاریخی و یک مسئولیتِ نه تنها اخلاقی بلکه یک مسئولیت قانونی که این کشور‌ها دارند؛ یادمان نرود وقتی کشوری عضو یک سازمانی می‌شود که پای اعلامیه و موازین حقوق بشری را امضا می‌کند، یک تعهد قانونی و مسئولیت خاصی پیدا می‌کند؛ نه فقط یک مسئولیت اخلاقی. این شوخی بردار نیست و اینجاست که به قول معروف باید دستشان را رو کنند که به هر حال آیا واقعاً به این مسائل اعتقاد دارند؟
به هر حال از تمام اهرم‌های ممکن باید استفاده کنبم، آنچه مسلم است این است که این حرکت تا روزی که هم میهنانمان آزاد نشدند تا آن روزی که یک نفر زندانی سیاسی در زندان‌های کشورمان باشد، من یک نفر به هیچ عنوان کوتاه نخواهم آمد و تا آخرین نفسی که در سینه‌ام باشد، این مسئله را دنبال خواهم کرد، حالا به هر قیمتی که می‌خواهد باشد.
در مورد کشورهایی که عضو شورای امنیت سازمان ملل هستند دو مسئله وجود دارد. مسئله نخست این است که اعضای شورای امنیت خودشان اساسنامه رم را امضا نکرده‌اند. می‌توانم امریکا را مثال بزنم که ششم می‌۲۰۰۲ امضای خود را از این اساس نامه پس گرفته است، چین، اسرائیل و بسیاری دیگر از کشورهای جهان این اساسنامه را اصلا به رسمیت نمی‌شناسند، شما چطور می‌خواهید اعضای شورای امنیت که خود دادگاه بین المللی کیفری را به رسمیت نمی‌شناسند را راضی کنید که پرونده ایران را به این داگاه ارسال کنند؟ از این گذشته بسیاری از کشورهای منطقه به لحاظ حقوق بشر وضعیت بسیار وخیم تری نسبت به ایران دارند مثل عربستان و ترکیه. هفته گذشته خبری در رسانه‌ها منتشر شد مبنی بر اینکه ده‌ها روزنامه نگار ترک به علت عضویت در یک سازمان بازداشت شده‌اند بر مبنای آن خبر ایران دیگر بزرگ‌ترین زندان روزنامه نگاران نیست! ترکیه بزرگ‌ترین زندان روزنامه نگاران شده است. وقتی که شورای امنیت نمی‌تواند عربستان و ترکیه را محکوم کند، شما چطور انتظار دارید که پرونده ایران در شورای امنیت محکوم و به دادگاه بین المللی ارسال شود؟
من تمام پاسخ‌های حقوقی را الزاماً ندارم اما در حال حاضر روشی جز این وجود ندارد که آدم بخواهد دنبال بکند. آیا این روش جواب خواهد داد یا نه، باید ببینیم چه خواهد شد. برای ما راه دیگری به لحاظ مراجعه به یک مرجع قانونی بین‌المللی به غیر از این نیست. حال بنده به هیچ عنوان بی‌تفاوت نیستم نسبت به سایر کشورهای جهان. اما دغدغه اول من عربستان سعودی و یا کشور‌های دیگری نیست، من ایرانی هستم و اولین دغدغه‌ام وضعیت کشور خودم است بنا بر این در این جهت من اصلا مقایسه نمی‌خواهم بکنم که کدام یک از این کشور‌ها مسابقه نقض حقوق بشر با ایران گذاشته‌اند! مسئله من چیز دیگری است. تا زمانی که به مملکت من مربوط می‌شود، من در قبال کشورم وظیفه میهنی و اخلاقی دارم و برای حق شهروندانش مبارزه می‌کنم. بنابراین انگیزه من در این راستا تعریف می‌شود و دنبال هیچ تضمین خاصی نیستم برای اینکه اقدامی را انجام بدهم. اگر قرار بود آدم از ابتدا به ساکن تمام به اصطلاح تضمین‌های اجرایی را در هر موردی داشت که اصلا هیچ کدام از این نهضت‌های گاندی در هند، ماندلا در افریقای جنوبی، لِخ‌واله‌سا در لهستان، نهضت ساخاروف و عده زیادی در شوروی و همین طور الی آخر!
پس بفرمایید این حقوق بشری که از آن صحبت می‌کنید جهانی است و یا فقط در مورد ایران این عقیده را دارید؟
مسلماً در مورد همه جهان است.
مثلا در مورد مسئله اسرائیل و فلسطین؟
هر کشوری، وقتی ما می‌گوییم اعلامیه جهانی حقوق بشر، یعنی این اعلامیه جهانی است و مختص به یک کشور و یا یک منطقه جغرافیایی و یا یک‌نژاد نیست. ما نهایتاً بشر هستیم. موجودی که در کره خاکی زندگی می‌کند؛ ببخشید که اینگونه می‌گویم به عنوان حیوان پیشرفته‌ای (خنده) توانسته‌ایم از یک برخورد حیوانی به آنچه که اسمش را «انسانی» می‌گذاریم برسیم. این اصول جهانی است و شامل حال همه می‌شود. از اسکی مو‌ها تا انسان‌هایی که در استرالیا هستند، از آرژانتین بگیرید تا کره شمالی، از فرانسه بگیرید تا مصر، از زردپوستان بگیرید تا سفید پوستان و سیاه پوستان؛ تا زنان تا مردان.
مسلم است؛ ایران یک کشوری است در کره زمین. ما هم به عنوان شهروندان آن مرز و بوم و آن مملکت دغدغه‌های خودمان را داریم. خون ما هم از نظر انسان بودن رنگین‌تر از یک سوئدی و یا یک کویتی نیست. بنابراین مسلم است که من حقوق بشر را از یک دید جهانی می‌بینم. ولی این طبیعی است که چون ایرانی هستم و اولین وظیفه خودم را – تا زمانی که ملت‌ها وجود دارند ملیت من تغییر نمی‌کند – طبیعی است که اولین تقدم من ملیت خودم باشد. این به مفهوم این نیست که به بقیه اهمیت نمی‌دهم.
پس اجازه بدهید من یک واقعه جهانی را مثال بزنیم تا مخاطبین ما موضع شما را در این رابطه بهتر بدانند؛ جنگ عراق؛ حمله امریکا با عنوان «دخالت بشر دوستانه» به عراق و ساقط کردن حکومت صدام. موضع شما در این مورد چیست؟
در عمل جهان بیشترین خدمت را به جمهوری اسلامی انجام داد. از یک سو جمهوری اسلامی را از شر طالبان در شرق کشور خلاص کردند و از سوی دیگر صدام حسین در غرب ایران و بدون اینکه کوچک‌ترین نتیجه‌ای را دنیا بگیرد بیشترین خدمت را به جمهوری اسلامی کردند.
به نظر من هم از نظر استراتژیکی و هم از نظر تاکتیکی اشتباه خیلی بزرگی بود. به خاطر اینکه چیزی که امریکا در مرحله اول فراموش کرد این بود که چرا جهان مشکل صدام حسین را پیدا کرد؟ هرچه باشد این مسئله مستقیماً مربوط به به پدیدار شدن جمهوری اسلامی در ایران می‌شود. اگر برگردیم به زمان جیمی کار‌تر، وقتی که دنیا با این مسئله مواجه شد که در ایران حکومتی سر کار آمده که قصد صدور انقلاب خودش را دارد، تنها عاملی که باعث صدور این بود در اصل خود صدام حسین بود که هیچ کسی برای او اشک نخواهد ریخت. اما مشکل اصلی از خود جمهوری اسلامی در بدو تاسیس آن بوجود آمد. بجای اینکه ببینند آن منبع اصلی که دچار تمام گرفتاری‌های منطقه شده بود را بخشکانند، به صحرای کربلا زدند و اصلا در جهت دیگری قرار گرفتند و در عمل جهان بیشترین خدمت را به جمهوری اسلامی انجام داد. از یک سو جمهوری اسلامی را از شر طالبان در شرق کشور خلاص کردند و از سوی دیگر صدام حسین در غرب ایران و بدون اینکه کوچک‌ترین نتیجه‌ای را دنیا بگیرد بیشترین خدمت را به جمهوری اسلامی کردند. به همین دلیل می‌گویم که اشتباه بسیار بزرگی بود. باید به جهان گفت که شما باید از خواسته مردم ایران که اولین هم پیمانان جهان آزاد هستند و با آزاد شدن ایران خیلی از مشکلات جهان حل خواهد شد این را در نظر بگیرند، وگر نه به حاشیه زدن که راه کار نیست. مثل این می‌ماند که در باتلاقی که در آن همینطور پشه‌ها تولید می‌شوند، بجای اینکه باتلاق را بخشکانید، دانه دانه پشه‌ها را از بین ببریم! اینکه نشد کار! اصل خشکاندن آن باتلاق و آن کسی است که تمام این آتش‌ها را بر می‌افروزد و هیچ‌کس به دنبال او نیست فقط مثل اتش نشان سعی می‌کنند آتش‌ها را خاموش کنند! یک جای این برخورد و آن سیاست به نظر من ایراد عمده دارد.
به هر حال اگر دنیا امروز متوجه بشود که تا زمانی که نظام جمهوری اسلامی سر کار است، کل منطقه به بحران بیشتری کشیده خواهد شد، خطر منطقه‌ای و جهانی خیلی بیشتر خواهد شد و تنها راه خلاص شدن از این وضعیت از بین بردن نظام جمهوری اسلامی در ایران است منتها به دست مردم ایران؛ نه با دخالت خارجی بلکه با حمایت از مردم ایران تا به دست مردم ایران این تغییر بوجود بیاید. من بار‌ها روی این مسئله تاکید کرده‌ام و هر سناریویی که غیر از این باشد لااقل من یک نفر نه در آن دستی خواهم داشت و نه اعتقادی خواهم داشت. این پیشنهاد من به دنیا است و امیدوارم قبل از اینکه دیر شود و ایران بمب خود را بسازد، دنیا به این نتیجه برسد و اگر دیر شد خدا می‌داند که عواقب آن چه خواهد بود و من واقعاً نگران هستم که اگر کار به آنجا بکشد، مشکل ما خیلی خیلی بزرگ‌تر از آن چیزی که تصور می‌کنیم خواهد بود.
به نظر شما اگر ایران به یک بمب دسترسی پیدا کند برای منطقه خطرناک‌تر است یا ده‌ها و صد‌ها بمب و اسلحه کشتار جمعی که در اسرائیل وجود دارد؟ به نظر شما بهتر نیست که همه تمرکز خود را روی این مسئله بگذارند که منطقه از سلاح هسته‌ای خالی بشود؟
اگر در نتیجه اتمی شدن کشور ما، سایر کشور‌های غیر دموکراتیک منطقه نیز به دنبال این سلاح‌های اتمی بیفتند، آن وقت «وای به حال ما». من خو اب راحت نخواهم داشت اگر این احتمال وجود داشته باشد که هرکدام از این کشور‌ها یک موشک به سوی کشورم شلیک کنند.
مسلماً، ولی از کجا اغاز می‌کنید؟ در پایان جنگ سرد تنها در منطقه ما دو کشور اصلی وجود دارند که دسترسی به تعداد زیادی اسلحه کشتار جمعی دارند: پاکستان و هند. دعوای آن‌ها سر مسئله کشمیر است و به منطقه ما آن چنان مربوط نمی‌شود. اسرائیل هم به دلایل «خاص» خودش دارای این امکانات شده است. اما من به این پرسش پاسخ می‌دهم که چرا ایران نیازی به سلاح هسته‌ای ندارد؟ نخست آن که ایران یک آوانتاز استراتژیکی طبیعی در منطقه دارد که با اتمی شدن به مفهوم نظامی، این اوانتاژ طبیعی از دست می‌رود. چون به کشور‌های همسایه این شانس را می‌دهیم که با ما مساوی شوند. دوم اینکه من دلیلی نمی‌بینم که امروز احساس نا‌امنی بکنیم به خاطر اینکه در همسایگیمان پاکستان سلاح اتمی دارد برای اینکه به سمت ما نشانه نرفته است و به سمت هند است، اسرائیل هم از زمان کورش که اصلا موجودیت کلیمی‌ها و اسرائیل مدیون کورش کبیر است و اصلا اعلامیه جهانی حقوق بشر که این قدر صحبتش را می‌کردیم ریشه‌اش در فرهنگ و تمدن وتاریخ کشور ما بوده است و اصلا خصومت نژادی یا مذهبی یا عقیدتی بین ایرانی که من می‌شناسم – نمی‌گویم نظام جمهوری اسلامی- وجود ندارد و خطری متوجه ایران ما نخواهد بود.
اما اگر در نتیجه اتمی شدن کشور ما، سایر کشور‌های غیر دموکراتیک منطقه نیز به دنبال این سلاح‌های اتمی بیفتند، آن وقت «وای به حال ما». من خو اب راحت نخواهم داشت اگر این احتمال وجود داشته باشد که هرکدام از این کشور‌ها یک موشک به سوی کشورم شلیک کنند.
مسئله بعدی این است که ما امضا کننده ان پی تی هستیم و باید به قوانین بین المللی و به امضای خودمان احترام بگذاریم. اگر ما به امضای خودمان احترام نگذاریم دنیا چگونه می‌خواهد به ما اطمینان بکند.
البته مسائل دیگری هم هست که کوتاه می‌کنم حتی انرژی هسته‌ای به نظر من راهکار مناسبی برای ایران نیست؛ به علت اینکه ایران کشوری زلزله خیز است، دسترسی به منابع آب برای راکتور‌های اتمی خیلی کم است. ممکن است یک فاجعه زیست محیطی مثل چرنوبیل پیش بیاید که بلای بزرگی بر سر مردم ایران و منطقه خواهد آمد.
این مسائل را باید بسیار جدی در نظر بگیریم و به نظر من یک حکومت شفاف و جواب گو و مسئول و دموکراتیک در ایران می‌تواند تمام این خطرات را برای جهانیان حذف بکند و خطر بزرگ مسابقه تسلیحاتی با کشور‌های منطقه را از بین ببرد و هزینه آن را در جا‌های درست تری، از آموزش و پرورش تا حقوق معلمین و کارگران تا وضعیت بهداشت مملکت، وضعیت بازنشستگی و بیمه‌های اجتماعی و… صرف شود.
من معتقد هستم واژگون شدن این سناریو با «دموکراتیک» شدن ایران هرچه زود‌تر حل خواهد شد. این یک دلیل دیگری است که به جهان بگوییم شما باید بیایید روی فرمول دموکراتیک شدن ایران کار کنید. چون نیت و ماهیت این نظام عوض نخواهد شد و نمی‌توانیم گرگ را تبدیل به بره بکنیم. نه! ذات و حیات این نظام بستگی به این دارد و هرقدر که به آن ارفاق بدهیم و با آن معامله کنیم، به هیچ تضمینی نخواهیم رسید.
ادامه دارد …   http://www.sobh-emrooz.com